Thursday, August 27, 2009

کارگران در صحنه اند، غایب بزرگ طبقه ی کارگر است


جنبش سیاسی مردم در دو ماهه ی اخیر، با خلق و فعال کردن سپهر سیاست و بسط و تعمیق روزافزون خواسته های سیاسی، زمینه ساز شکل گیری چشم انداز های متنوعی شده است. از این رو هر گرایشی می کوشد تا با طرح افکنی های سیاسی- طبقاتی خود، سمت و سوی جنبش سیاسی مردم را متعین کند. در نتیجه از این پس، بیش از گذشته ما شاهد رویارویی و صف بندی گرایش های سیاسی- طبقاتی موجود در جنبش سیاسی مردم خواهیم بود. یکی از نیروها و گرایش هایی که می کوشند، جنبش سیاسی مردم را هر چه بیشتر تعمیق بخشیده و با فراتر رفتن از چشم انداز اصلاح نظام حاکم، کل نظام حاکم را بزیر کشند، نیرو ها و گرایش های چپ و کارگری اند. اینان نه فقط در پی تعمیق و گسترش جنبش و بزیر کشیدن نظام حاکم اند، بل در پی تأمین هژمونی طبقه ی کارگر و خیز برداشتن برای فراتر رفتن از نظم سرمایه اند. اینان بدرستی در نقد گرایش هایی که می کوشند جنبش سیاسی مردم را جنبش طبقه ی متوسط مدرن معرفی نمایند، از حضور کارگران و زحمت کشان در جنبش موجود سخن می گویند. به باور من حتا به اعتبار درکی گسترده از مفهوم کارگر، بخش زیادی از اقشاری که امروزه به عنوان طبقه ی متوسط مدرن معرفی می نمایند، یعنی اقشاری چون معلمان، پرستاران، پزشکان، کارمندان و... را باید بخشی از کارگران محسوب کرد. در نتیجه به هیچ وجه نمی توان از غیاب کارگران در جنبش سیاسی موجود سخن گفت. اما به باور من، ضمن پذیرش این حقیقت که کارگران در صحنه اند، باید به این حقیقت نیز اعتراف کرد که طبقه ی کارگر غایب بزرگ صحنه است. حضور کارگران در سپهر سیاست آن گاه تعیین کننده است که کارگران نه انفرادی و توده ای، بل به مثابه یک طبقه و یک گرایش مستقل و سازمان یافته در جنبش حضور داشته باشند. کارگران آن گاه به یک طبقه تبدیل می شوند که نه فقط در یک کارخانه و یک محل، بل سراسری، نه فقط علیه بورژوا، بل علیه کل بورژوا و دولت بورژوایی و شرایط بورژوایی تولید به مبارزه بپردازند. در چنین شرایطی است که پیکار طبقاتی کارگران به پیکاری سیاسی تبدیل می شود، و توده ی کارگر به طبقه ی کارگر تبدیل می شود. کارگران ایران هم اکنون پراکنده و سازمان نیافته هستند، پیکار آن ها هنوز کم و بیش محصور در کارخانه و علیه بورژواست. در نتیجه حضور انفرادی و توده ای کارگران تا به امروز در جنبش کنونی، به هیچ وجه نباید به معنای حضور طبقه ی کارگر تلقی شود. به باور من اما چنان چه جنبش سیاسی مردم، توسط اصلاح طلبان به سازش و یا توسط جناح حاکم به تسلیم کشانده نشود؛ نیروهای چپ و کارگری می توانند با تداوم و تعمیق جنبش کنونی، فرصتی خلق کنند که کارگران بر بستر آن به سازمان یابی نیروی خود پرداخته و با ابزار و اشکال ویژه و گوناگون مبارزه ی خود،در قامت یک طبقه، جنبش سیاسی کنونی را به جنبشی انقلابی و کارگری تبدیل کنند.


Saturday, August 22, 2009

معیار سنجش و مرزبندی صف انقلاب و ضد انقلاب

پاسخ به نقد رفیق نادر هدایت

رفیق نادر هدایت در مقاله ای با عنوان « صف انقلاب و ضد انقلاب ! نقدی بر بحث دوستان پارسا نیک جو و شادی مقدم» کوشیده است از زاویه و بر اساس معیاری دیگر به این پرسش پاسخ دهد که چه گونه می توان صف انقلاب و ضد انقلاب را باز شناخت؟ رفیق شادی مقدم در نوشته ی خود به طور ضمنی در پاسخ به این پرسش، به دو معیار اشاره کرده بود؛ مواضع و منافع طبقاتی، مبارزه در مقابل رژیم. من نیز در نوشته ی انتقادی خود در پاسخ به این پرسش نوشته ام « با مشخص کردن مضمون تاریخی- طبقاتی ِانقلاب ِپیش رو می توان نشان داد کدام طبقات، نیروها و جریان ها بر اساس منافع طبقاتی خویش می توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند و کدام طبقات و نیروها و جریان ها نمی خواهند و نمی توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند.» رفیق نادر هدایت در نقد خود بر مواضع من و رفیق شادی مقدم، در پاسخ به این پرسش می گوید:« برای داشتن یک معیار در این رابطه بد نیست که اصل دمکراتیک بودن واصل آزادی خواهی و همچنین عدالت جویی هر نیرو را در رابطه برای شناخت نیروها قرا ر دهیم.»

پیش از پرداختن به اصل بحث، یاد آوری دو نکته را ضروری می دانم. اول آن که من نیز چون بسیاری بر این باورم که شیوه ی تولید مسلط در ایران، سرمایه داری است و به این اعتبار تاریخا تنها انقلاب اقتصادی- اجتماعی قابل تصور در ایران، انقلابی سوسیالیستی است. انقلابی که نیروی محرکه و اصلی آن، اردوی متحد کار و زحمت است و نیروی هژمونیک آن طبقه ی کارگر. بر این پایه به باور من هیچ یک از نیروها و گرایش های بورژوایی موجود، نه مترقی و انقلابی اند و نه از نظر اجتماعی دموکرات، آزادی خواه و عدالت طلب اند. دموکراسی خواهی و آزادی خواهی و عدالت طلبی سیاسی این نیروها، فرمال و تبلیغی است. اینان برای سهیم شدن و یا به کف آوردن قدرت استبدادی است که جامه ی دموکراسی خواهی بتن کرده اند. اینان برای آزادی و برابری در استثمار است که از عدالت و نفی رانت خواری دم می زنند. البته انکار نمی کنم که در شرایط کنونی، نیروی کار و زحمت پراکنده تر از آن است که بتوان از اردوی متحد و فعال آن حرف زد، هم چنان که طبقه ی کارگر نیز تا تبدیل شدن به نیروی هژمونیک راه دشواری پیش رو دارد. دوم آن که من نیز چون بسیاری بر این باورم که در شرایط سیاسی کنونی، گرایش های لیبرال- رفرمیست و ناسیونال- رفرمیست اسلامی و لائیک از بازیگران فعال عرصه ی نبرد علیه رژیم اسلامی هستند، و بی وقفه با پروژه های گوناگون می کوشند برای حفظ و نجات سرمایه، رژیم را اصلاح و یا به ناچار سرنگون کنند. به همین اعتبار بر این باورم که حضور همین گرایش های بورژوایی در صفوف پیکار جاری، سبب تضعیف روند قطبی شدن پیکار طبقاتی، و زمینه ساز در هم آمیزی صف بندی نیروهای انقلابی و ضد انقلابی در جامعه ی ما شده است. در نتیجه در چنین شرایطی، روشنگری درباره ی معیار سنجش و مرزبندی صف انقلاب از ضد انقلاب اهمیت ویژه ای دارد.

حال پس از یاد آوری این دو نکته به بحث اصلی می پردازم. رفیق هدایت با من در این نکته هم آوا است که معیار مبارزه در مقابل رژیم، معیاری نیست که بتوان با اتکا به آن صف نیروهای انقلابی را از نیروهای ضد انقلابی متمایز کرد. اما معیار سنجش مرا نیز ناکارآمد می داند. البته ایشان در نوشته ی خود، هرگز به روشنی به معیار سنجش من اشاره نمی کند، و دلایل ناکارآمد بودن این معیار را توضیح نمی دهد. همان گونه که در ابتدای مقاله دیدید، رفیق هدایت سنجش و مرزبندی صف انقلاب و ضد انقلاب را با معیار قرار دادن سه اصل دموکراتیک بودن، آزادی خواهی و عدالت جویی، ممکن و میسر می داند. به باور ایشان ما با اتکا به این سه اصل، دیگر حتا نیازی به معیار مضمون تاریخی- طبقاتی انقلاب پیش رو نداریم، و بدون این معیار هم می توانیم صف نیروهای انقلابی را از نیروهای ضد انقلابی متمایز کنیم. رفیق با اتکا به اصل دموکراتیک بودن، روابط و ساختار درون تشکیلاتی و مناسبات بیرونی یک تشکل را بررسی می کند. و با بکار گیری همین اصل به این نتیجه می رسد که سازمان مجاهدین و حزب دموکرات و سلطنت طلبان چون ساختاری غیر دموکراتیک دارند، بنابر این، حتا اگر انقلاب پیش رو را بورژوا- دموکراتیک بدانیم، باز هم از دایره ی نیروهای انقلاب بیرون هستند. من نیز با رفیق هدایت در این باره هم نظر هستم که ساختار و روابط این جریان های بورژوا- امپریالیست، غیر دموکراتیک و توتالیتر است. اما به باور من نکته ای که رفیق هدایت به آن توجه کافی نکرده، این است که موضوع بحث ما حول معیاری عام برای سنجش و مرزبندی با طبقات، نیروهای اجتماعی و جریان های سیاسی است، نه شاخصی ویژه برای سنجش و مرزبندی با سازمان ها و احزاب سیاسی. به عبارت دیگر شاخص پیشنهادی رفیق هدایت، برای سنجش طبقات و نیروهای اجتماعی ناکارآمد است. دوم آن که با اتکا به این شاخص، نمی توان به سرشت مواضع طبقاتی این جریان ها پی برد. سوم آن که با این شاخص، به هیچ وجه قادر نخواهیم بود، با تمام جریان ها ی بورژوایی مرزبندی کنیم. برای مثال با این شاخص چه گونه می توانیم با اتحاد جمهوری خواهان ایران و یا جریان هایی از این دست، مرزبندی کنیم؟ چهارم آن که در عمل، حزب دموکرات، به رغم غیر دموکراتیک بودن، تا کنون همواره بخشی از نیروهای پذیرفته شده ی ائتلاف های بورژوایی بوده است. حتا بخش هایی از گرایش های سلطنت طلب نیز در حال وارد شدن به این ائتلاف ها هستند. به باور من امکان حضور و پذیرفته شدن سازمان مجاهدین نیز در این ائتلاف ها به هیچ وجه در آینده منتفی نیست. به عبارت دیگر با متعارف شدن سازمان مجاهدین، آغوش ولرم و گشاده ی بورژوازی، پذیرای آن خواهد بود.

رفیق هدایت در ادامه می گوید: « حال اگر خواسته مردم را حتی با خواسته های طبقاتی رنگارنگ در نظر بگیریم : یعنی شعار مردم مرگ بر دیکتاتور است . شعار مردم عدالت اجتماعی است .حال به عنوان یک معیار این دو شعار( مرگ بر دیکتاتور و عدالت اجتماعی) را بر میگزینیم بدور از اینکه بخواهیم معین کنیم که مرحله انقلاب بقولی بورژا دمکراتیک است و یا چیز دیگر ! ولی باید ببینیم آیا تحقق این دو شعار با چه نیرویی ممکن است و چه نیرویی میتواند در اهدافش و برنامه اش و ماهیتش به این اهداف رسید و یا با آنها برای رسیدن به این اهداف در یک صف قرار گرفت؟» من نیز با رفیق هدایت هم نظرم که شعارهای عام و انتزاعی چون مرگ بر دیکتاتور و عدالت اجتماعی، بیان گر خواسته های طبقاتی رنگارنگ هستند، و درست بر همین اساس به باور من این شعارها بیش و پیش از هر چیز بیانگر در هم آمیزی مطالبات طبقاتی اند و نه متمایز کننده ی صف طبقات متخاصم. در نتیجه اشکال بزرگ رفیق هدایت این است که می خواهد با معیاری که بیان گر خواسته های طبقاتی رنگارنگ است، به مرز بندی صف نیروهای رنگارنگ طبقاتی بپردازد. اشکال دیگر رفیق هدایت این است که بدون مشخص کردن معنای انضمامی و طبقاتی این دو شعار، به تحقق این شعار ها می اندیشد، و مهم تر آن که در پی شناسایی نیروهایی است که توان متحقق کردن این شعارها را دارند! کلام آخر آن که با این دو شعار عام و رنگارنگ طبقاتی، ما قادر نخواهیم بود صف طبقات و نیروها و جریان های انقلابی و ضد انقلابی را از هم متمایز و مشخص کنیم. بار دیگر تکرار می کنم که تنها معیاری که ما را قادر خواهد ساخت صف طبقات و نیروها و جریان های انقلابی و ضد انقلابی را از هم متمایز کنیم، در گرو مشخص کردن مضمون تاریخی- طبقاتی ِانقلاب ِپیش رو است، زیرا تنها بر این اساس می توان معنای انضمامی و طبقاتی مطالبات را دریافت، اهداف و تکالیف پیش رو را تعیین کرد و نشان داد کدام طبقات، نیروها و جریان ها بر اساس منافع طبقاتی خویش می توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند و کدام طبقات و نیروها و جریان ها نمی خواهند و نمی توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند.

Wednesday, August 19, 2009

چه گونه می توان صف انقلاب را از ضد انقلاب متمایز کرد؟


رفیق بهروز شادی مقدم در یادداشتی کوتاه با عنوان « حزب دمکرات کردستان ایران،سازمان مجاهدین خلق ایران دوحزب بورژوایی باظرفیت های ضدانقلابی» کوشیده است نظر خود را درباره ی مواضع و سرشت طبقاتی حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بیان کند. رفیق مقدم بر این باور است که حزب دمکرات، حزبی بورژوایی، ناسیونالیست، قوم پرست و ارتجاعی است، بنابر این حزب دمکرات را نمی توان انقلابی خواند، اما به باور ایشان این حزب را در شرایط ویژه ی کردستان در مقابل رژیم، نه می شود انقلابی خواند و نه ضد انقلابی. رفیق شادی مقدم سازمان مجاهدین را نیزجریانی بورژوایی، فناتیک، ارتجاعی با ظرفیت های فاشیستی ارزیابی می کند و حتا از ظرفیت های خطرناک اش برای جنبش آزادی خواهی سخن می گوید، اما باز بر این باور است که به علت موضع اپوزیسیونی سازمان مجاهدین در مقابل رژیم، نمی توان این جریان را انقلابی یا ضد انقلابی نامید. من با بورژوا ارزیابی کردن این دو جریان کما بیش موافقم، می گویم کما بیش زیرا به باور من دقیق تر آن است که این دو جریان را بورژوا- امپریالیست بخوانیم. چرا که حال و آینده ی این دو جریان بورژوایی، در گرو هم سویی و هم پیوندی با سیاست ها و پروژه های امپریالیستی است. تا بدین جا رفیق شادی مقدم بر اساس معیار مواضع و منافع طبقاتی، صف نیروهای انقلابی را از نیروهای ضد انقلابی متمایز می کند. در این جا نیز ایشان، نیمی از حقیقت را نادیده گرفته است. آن چه از نظر رفیق شادی مقدم دور مانده است، انقلاب و مضمون انقلاب پیشاروی جامعه ی ایران است. رفیق به ما نمی گوید که این دو جریان در برابر رخداد کدام انقلاب، نیروی ضد انقلاب محسوب می شوند. به عبارت دیگر با مشخص کردن مضمون تاریخی- طبقاتی ِانقلاب ِپیش رو می توان نشان داد کدام طبقات، نیروها و جریان ها بر اساس منافع طبقاتی خویش می توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند و کدام طبقات و نیروها و جریان ها نمی خواهند و نمی توانند در صف نیروهای انقلابی قرار گیرند. برای مثال نزد نیروهایی که انقلاب پیش روی جامعه ی ایران را، انقلابی ملی- دموکراتیک یا دموکراتیک ( با هر پسوند و پیشوندی) ارزیابی می کنند، بی شک این دو جریان بخشی از نیروهای انقلاب محسوب می شوند. اما نزد کسانی که به انقلاب سوسیالیستی باور دارند بی شک این دو جریان، در اردوی ضد انقلاب قرار می گیرند. به باور من آشفته گی و سردرگمی اصلی رفیق شادی مقدم از جایی آغاز می شود که ایشان در ادامه می کوشد با معیار مبارزه در برابر رژیم اسلامی، صف نیروهای انقلابی و ضد انقلابی را از هم متمایز کند. با مبنا قرار دادن این معیار، رفیق دیگر حتا قادر نیست جریانی را که بورژوایی، ارتجاعی، فناتیک، با ظرفیت های فاشیستی و خطرناک برای جنبش آزادی خواهی ارزیابی می کند، انقلابی یا ضد انقلابی بنامد. به باور من، معیار مبارزه در برابر رژیم اسلامی، برای شناخت و تمایز نیروهای انقلابی و ضد انقلابی، به هیچ وجه معیاری کارساز و مناسب نیست. زیرا گذشته از طبقه ی کارگر و نیروهای انقلابی، گرایشات بورژوایی و نیروهای ارتجاعی بسیاری در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند. بنابر این، معیار مبارزه در برابر رژیم اسلامی، در عمل سبب در هم آمیزی صف بندی نیروهای انقلابی و ضد انقلابی می شود، نه تمایز آن ها.