Tuesday, December 8, 2009

با چه کسانی می توان مکالمه کرد

انحصار باوری Exclusivismو شمول باوری Inchusivism نه فقط مانع گفت-و-گوی روشنگر، بل نافی منطق مکالمه است. زیرا با کسانی که می پندارند حقیقت و سعادت فقط نزد آنان است و دیگران از آن هیچ بهره ای نبرده اند( انحصار باوران) و یا کسانی که می پندارند حقیقت و سعادتی که دیگران از آن بهره برده اند، بخشی از حقیقت و سعادت آنان است ( شمول باوران) نمی توان به مکالمه ای روشنگر پرداخت. تنها با کسانی می توان به مکالمه پرداخت که نزدیکی به حقیقت و سعادت را به یاری دیگری ممکن می دانند.

Monday, December 7, 2009

اسطوره ی انسان بی طبقه در جامعه ی طبقاتی


پاسخی به سعید صالحی نیا


من از لنین آموخته ام : « مادامی‌ که افراد فرا نگیرند در پس هر یک از جمله‌ها، اظهار نظرها و وعده وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی، منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی سفیهانه‌ی فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود. » در نتیجه برای پرهیز از فریب و خود فریبی تا حد توان و فهم خود می کوشم، مضمون طبقاتی گفته هایی را که می خوانم و یا می شنوم آشکار و عیان کنم. به ویژه مضمون طبقاتی گفته هایی که در لایه های ناخودآگاه متن و نویسنده پنهان شده است. بر همین پایه وقتی می بینم حزبی که خود را پرچمدار کمونیسم کارگری می خواند و زمانی شعارش انقلاب کارگری و جمهوری سوسیالیستی بود، اما اکنون از انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی، سخن می گوید، و مهم تر آن که این شعار را جواب و آلترناتیو امروز کمونیست ها می پندارد؛ نمی توانم ساده لوحانه چون محمد آسنگران، بگویم این شعار در کنار و همتراز انقلاب کارگری و جمهوری سوسیالیستی است. به همین دلیل در مقاله ی « چرا باید بگوییم انسانی ولی بخوانیم سوسیالیستی» کوشیدم نشان دهم که انتخاب این شعار بیان گر چرخشی طبقاتی است. در پاسخ به نقد من، سعید صالحی نیا در مقاله ی « ما را نقد کنید نه برداشت های خودتان را» معترضانه گفته است که من به جای نقد برداشت حزب کمونیست کارگری از شعار انقلاب انسانی برای حکومت انسانی، به نقد برداشت خود از این شعار پرداخته ام. سعید صالحی نیا شیوه ی نقد مرا، جلوه ای از فرهنگ پیش مدرن می خواند. به زعم ایشان شیوه مدرن نقد این است که من به جای ارائه ی تعبیر و برداشت خودم از این شعار، باید از رهبران حزب کمونیست کارگری می پرسیدم، لطفا این حکومت انسانی و انقلاب انسانی را شما ها برای ما تعریف کنید. به باور من، ایشان با اعتراض و توصیه ی خود به خوبی بیگانه گی خود را با اندیشه و نقد مدرن نشان داده است. زیرا اگر ایشان حتا آگاهی اندکی از نقد و اندیشه ی مدرن داشت، می دانست که خرد مدرن، خردی خود بنیاد است، نه خردی تحت فرمان هدایت دیگری. ایشان اگر می دانست که شعار خرد مدرن این است که، دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش! هرگز با ژست متفکری مدرن از من نمی خواست که از فهم خویش چشم بپوشم و به تعریف حزب ایشان چشم بدوزم. ایشان اگر کوچکترین آشنایی با نقد مدرن داشت می دانست که برداشت حزب کمونیست کارگری از شعار انقلاب انسانی برای حکومت انسانی، صرفا یکی از برداشت های ممکن از این شعار است، و دیگران نیز حق دارند برداشت خود را از این شعار بیان و نقد کنند. مهم تر آن که تا به حال حزب ایشان برداشت رسمی خود را از این شعار ارائه نداده است. هر چند اگر حزب نیز چنین کاری کند، حتا نمی تواند مانع برداشت سایر اعضای خود از این شعار شود، چه رسد به برداشت دیگران. به همین دلیل است که برای مثال محمد آسنگران این شعار را در کنار و همتراز شعار انقلاب کارگری و جمهوری سوسیالیستی اعلام می کند و سعید صالحی نیا مدعی است که این دو شعار همتراز و ترجمه ی یک دیگر نیستند. حال کدام یک از این برداشت ها را می توان برداشت رسمی حزب اعلام کرد. اشکال سعید صالحی نیا این است که با رویکردی پیش مدرن و فرهنگی آمرانه، می کوشد در قامت معلم مدرنیته و فرهنگ مدرن جلوه گری کند. همین جا باید یادآور شوم که تصور سعید صالحی نیا و حزب کمونیست کارگری، از فرهنگ مدرن و ضرورت مدرن ساختن سیاست و جامعه نیز خود جای تأمل بسیار دارد. اینان با چنان شور و حرارتی از فرهنگ مدرن و ضرورت مدرن ساختن سیاست و جامعه سخن می گویند، که گویی فرهنگ و سیاست و جامعه ی مدرن کلیتی فرا طبقاتی، بی تناقض، بی تنش و آرمانی است.

من در بخشی از مقاله ی خود نوشته بودم : « حزب کمونیست کارگری، ابتدا در عالم نظر با از آن خود جلوه دادن این اعتراض های خیابانی، کوشید سیاست پوپولیسم ضد استبدادی حاکم بر این اعتراض ها را پنهان کرده و این اعتراض ها را کارگری و سوسیالیستی جلوه دهد...» سعید صالحی نیا در پاسخ به نقد من نوشته است: « از چه زمان وقتی مردم وارد خیابانها می شوند و کلیت نظام را با شعارهائی مثل "موسوی بهانه است، کل نظام نشانه است" یا مرگ بر دیکتاتور" اسمش شده "پوپولیزم ضد استبدادی"؟!» من صادقانه با ایشان هم نظرم که پرسش ایشان، نه فقط پرسشی تعجب انگیز، بل پرسشی تاسف بار است. برای آن که ایشان را متوجه سویه ی تعجب انگیز و تاسف بار پرسش اش کنم، به ناچار برای یادآوری آن چه امروز ایشان و حزب کمونیست کارگری به دست فراموشی سپرده اند، فرازی از مقاله ی منصور حکمت را نقل می کنم. فرازی که گویی منصور حکمت در پاسخ به پرسش دوست عزیزم صالحی نیا نوشته است. « کمونيسم با مقوله طبقات و با ملاک مصالح و منافع کارگرى به جنبش ها نگاه می کند و مردم يا خلق را نه يک کليت واقعى و يا تحليلى معتبر در تبيين جامعه، بلکه مجموعه‌اى از طبقات حتى متخاصم ميداند. در نقد پوپوليسم ما نشان داديم که چگونه متوسل شدن به مقولات خلق و مردم و خلقى و مردمى تلاشى است از جانب گرايشى در درون بورژوازى که ميخواهد، عليرغم بازشدن شکاف کارگر و بورژوا در جامعه نوين سرمايه‌دارى، هنوز منافع خود را منافع عموم قلمداد کند و نيروى طبقه کارگر را پشت پرچم بورژوازى اپوزيسيون گرد بياورد. ما نشان داديم که چطور حل کردن مقوله طبقه در مقوله خلق و تبديل کردن مبارزه کارگر به زيرمجموعه‌اى از مبارزه مردم و خلق (بعنوان جناح يا گرايش راديکال و سوسياليستى درون جنبش عموم خلقى) در واقع جز آويزان شدن به انقلابيگرى کارگر براى ترقى‌خواه جلوه دادن بورژوازى اپوزيسيون چيزى نيست. ما نشان داديم، و بويژه با بحثهاى کمونيسم کارگرى با عموميت بيشترى تاکيد کرديم، که تبيين انقلابات و حرکات توده‌اى بصورت "يک جنبش با جنبه‌هاى مختلف" يک توهم بورژوايى است و در جهان واقعى با جنبشهاى اجتماعى متفاوت، ولو در گير با هم، روبرو هستيم و لذا کارمان تقويت جنبش مستقل طبقه خودمان است که "جنبه راديکال" هيچ جنبش ديگرى نيست.» فقط دو گام به پس. منصور حکمت.

صالحی نیا در ادامه نوشته است: « ما در حزبمان از بدو شروع جنبش اعتراضی و انقلابی اخیر توضیح دادیم که این جنبش در مضمونش کلیت نظام را نشانه گرفته و باید رادیکالیزه اش کرد و سمتش داد تا نظام را با انقلاب به پائین بکشد و ما باید تلاش کنیم رهبری این جنبش اعتراضی را در دست بگیریم که بدون کسب هژمونی کمونیزم کارگری و حزبش این جنبش محکوم به شکست است. اینها مواضع واقعی ماست.» دوست گرامی من صالحی نیا به روشنی توضیح داده است که حزب کمونیست کارگری از بدو شروع، این جنبش اعتراضی را انقلابی ارزیابی کرده، چرا که حزب ایشان بر این باور بوده که این جنبش در مضمونش کلیت نظام را نشانه گرفته است. به عبارت دیگر معیار حزب ایشان برای انقلابی ارزیابی کردن جنبش ها، نشانه گرفتن کل نظام است. در نتیجه هر جنبشی در ایران، کل نظام را نشانه بگیرد از نظر حزب ایشان جنبشی انقلابی است. با این اوصاف به زعم حزب کمونیست کارگری، برای انقلابی پنداشتن جنبش ها، دیگر به ارزیابی سرشت طبقاتی جنبش ها نیازی نداریم. بنابر این دیگر لازم نیست برای ارزیابی مضمون طبقاتی جنبش ها، به ترکیب طبقاتی نیروهای دخیل در جنبش و خواست عینی آنان و نیروی محرکه ی جنبش، و افق حاکم بر آن بیاندیشیم، کافی است به این بیاندیشیم که آیا این جنبش در مضمونش کلیت نظام را نشانه گرفته است یا نه. من از صالحی نیای عزیز می پرسم آیا به این شیوه ی تحلیل می توان، جز پوپولیسم نامی دیگر عطا کرد؟

صالحی نیا به روشنی می گوید که حزب ایشان از بدو شروع این جنبش انقلابی، برای رادیکالیزه کردن و بدست گرفتن رهبری این جنبش تلاش بسیار کرده است، زیرا به زعم ایشان بدون کسب هژمونی کمونیزم کارگری و حزبش این جنبش محکوم به شکست است. همان گونه که می بینید حزب ایشان دیگر آن گونه که منصور حکمت می گفت در اندیشه ی سازماندهی جنبش مستقل طبقه ی کارگر نیست، بل اینان امروزه به رادیکال کردن جنبش اعتراضی مردم و تبدیل شدن به گرایشی هژمونیک در جنبش مردمی می اندیشند. اما نکته ی جالب آن است که در میانه ی راه کسب هژمونی کمونیزم کارگری، یکباره حزب کمونیست کارگری به گفته ی صالحی نیا متوجه می شود که ما در زمانه ای قرار گرفته ایم که با حجم وسیعی از تبلیغات ضد کمونیستی روبرو هستیم، بنابر این پیش از آن که به کسب هژمونی کمونیزم کارگری بیاندیشیم، باید نخست به ابزاری دست بیابیم که سبب باز شدن گفتمان کمونیستی شود. در نتیجه وظیفه ی کسب هژمونی کمونیزم کارگری، منوط می شود به باز کردن گفتمان کمونیستی. چون به گفته ی صالحی نیا در شرایطی هستیم که تبلیغات ضد کمونیستی حتا بر اذهان چپ ها نیز سنگینی می کند، بنابر این نمی توان از ادبیات کمونیستی برای باز کردن گفتمان کمونیستی سود جست. در نتیجه برای باز کردن گفتمان کمونیستی، به ابزاری غیر کمونیستی نیاز داریم. کار بزرگ حمید تقوایی به زعم سعید صالحی نیا کشف همین ابزار بوده است. سعید صالحی نیا در مقاله ی « در دفاع از برخورد دینامیک به شعارهای سیاسی» در همین باره نوشته است: «شعار آزادی، برابری، حکومت و یا جمهوری انسانی، کار بزرگی انجام می دهد، این شعار ابزار باز کردن گفتمان کمونیستی است در زمان و شرایط بخصوصی که ما با حجم وسیعی از تبلیغات ضد کمونیستی حتی در اذهان مبارزین چپ مواجه هستیم. این شعار به این فعالین امکان می دهد مفاهیم و مضامین مبارزه و برنامه کمونیزم کارگری را بهتر و راحت تر به جامعه منتقل کنند. » همان گونه که می بینید صالحی نیا در این جا هر چند نا آگاهانه، اما به صراحت از نقش ابزار گونه و تدافعی این شعار برای باز کردن گفتمان کمونیستی و انتقال بهتر و راحت تر برنامه ی کمونیسم کارگری سخن می گوید. اما در واقع باید گفت این شعار در عمل به ابزاری تبدیل شده است که حزب کمونیست کارگری به وسیله ی آن از وظایف کمونیستی و برنامه کمونیستی خود طفره می رود.

من در مقاله ی خود نوشته بودم: « حزب کمونیست کارگری، ابتدا در عالم نظر با از آن خود جلوه دادن این اعتراض های خیابانی، کوشید سیاست پوپولیسم ضد استبدادی حاکم بر این اعتراض ها را پنهان کرده و این اعتراض ها را کارگری و سوسیالیستی جلوه دهد... » صالحی نیا در نقد خود از من پرسیده است: « در کجا ما گفته ایم که این اعتراضات "کارگری و سوسیالیستی" است؟! طبق کدام سند و مدرک ، پارسا نیکجو دارد چنین ادعائی را به ما نسبت می دهد؟ شاید در فرهنگ ایشان اساسا مدرکی لازم نیست!» من از صالحی نیا می پرسم من در کجا گفته ام شما گفته اید این اعتراض ها کارگری و سوسیالیستی است؟ من نوشته ام شما با از آن خود جلوه دادن این اعتراض های خیابانی،... کوشیده اید این اعتراض ها را کارگری و سوسیالیستی جلوه دهید. بین جلوه دادن و گفتن تفاوت بسیاری وجود دارد.

من در نقد خود نوشته ام حزب کمونیست کارگری : « در ادامه و در عمل اما با در پی اعتراض ها دویدن، و طرح شعار« انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی»، کوشید جلوه گری های دست و پا گیر و ذهنی سوسیالیسم کارگری خود را پنهان کرده و به چهره ای آشنا در میان صف پوپولیست های ضد استبدادی تبدیل شود.» صالحی نیا در پاسخ به نقد من نوشته است: « ما کجا در پی اعتراض ها"دویدیم"؟! کار ما بر طبق اسناد تبلیغاتیمان عبارت بوده از بازتاب شعارهای رادیکال، توسعه دادن این شعارها و دعوت مردم به سازماندهی حول آنها. همینطور نقد مداوم شعارهای راست مثل "جمهوری ایرانی" و شعارهای ضد عرب و ناسیونالیستی و ارتجاعی و یا شعارهای "بازگشت به جمهوری خط امامی جناب موسوی و کروبی". اینها رئوس واقعی فعالیتهای تبلیغاتی ما در طی دوران اخیر.» من از صالحی نیای عزیز بسیار سپاس گزارم که رئوس فعالیت های حزب کمونیست کارگری را به خوبی به تصویر کشیده است، من به استناد نوشته ی ایشان از وی می پرسم آیا بازتاب و توسعه ی شعارهای رادیکال جنبش موجود، دعوت مردم به سازماندهی حول آن ها و نقد گرایش های ناسیونالیستی و اصلاح طلبی، باید رئوس فعالیت های حزبی باشد که مبارزه برای سوسیالیسم را امری فوری و امروزی اعلام کرده است؟ آیا حزب شما با چنین رئوس فعالیتی به تکالیف سوسیالیستی خود پشت نکرده است؟ آیا حزب شما با بازتاب و توسعه ی شعارهای رادیکال جنبش موجود، در پی جنبش روان نشده است؟ آیا حزب شما با دعوت از مردم به سازماندهی حول شعارهای رادیکال جنبش موجود، از سازمان دهی جنبش کارگری و مردم برای سوسیالیسم دست نشسته است؟

صالحی نیا در ادامه نوشته ی خود از من می پرسد: « ما کجا "جلوه های سوسیالیزم کارگری" را دست و پاگیر دانستیم؟ چه منبعی و یا سندی برای چنین ادعای عجیبی آقای پارسا نیکجو دارند؟!» دوست عزیز درباره ی حزبی که تا پیش از برآمد به گفته ی شما جنبش اعتراضی و انقلابی مردم، از انقلاب کارگری و سازمان دهی سوسیالیستی و جمهوری سوسیالیستی دم می زد، اما به یکباره در دل جنبش اعتراضی و انقلابی مردم، به این کشف نائل می شود که تبلیغات ضد کمونیستی، سبب هراس مردم و چپ ها از کمونیسم شده است، و به طرح شعار انقلاب انسانی برای حکومت انسانی می پردازد، چگونه باید قضاوت کرد؟ آیا می توان حزبی را که می کوشد خود را با سیمای حزبی انسانی برای سازماندهی انقلابی انسانی برای حکومتی انسانی در ذهن مردم مجسم کند، حزبی با سیمای کارگری برای سازماندهی انقلابی کارگری برای جمهوری سوسیالیستی تصور کرد؟

من در مقاله ی خود نوشته بودم: « به همین دلیل به صراحت فریاد می زنند انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی، اما شرمگینانه از ما می خواهند بشنویم انقلاب کارگری برای جمهوری سوسیالیستی.» سعید صالحی نیا از من می پرسد: « ما کجا از کی خواسته ایم که وقتی ما فریاد زدیم "انقلاب انسانی" او "بشنود انقلاب کارگری"؟!» اگر صالحی نیا قدری توجه می کرد می دید که من در نقد خود به نوشته ی محمد آسنگران اشاره کرده ام، آسنگران نوشته بود: « این شعار برای حزب کمونیسم کارگری در كنار و همتراز انقلاب سوسیالیستی و حکومت کارگری است.» می دانم که این نقد متوجه شما نیست، زیرا شما به روشنی مدعی هستید که انقلاب انسانی همتراز و ترجمه ی انقلاب کارگری نیست. اما به باور من روایت شما بهتر و روشن تر از روایت محمد آسنگران، مضمون پوپولیستی و بورژوایی شعار حزب کمونیست کارگری را افشا می کند. شما به روشنی می گویید که حزب شما انقلاب پیش روی جامعه ی ایران را انقلابی انسانی می داند، انقلابی که همتراز و ترجمه ی انقلاب کارگری نیست. آیا این انقلاب انسانی شما، نامی دیگر برای انقلاب دموکراتیک خلقی یا مردمی پیشین نیست؟

من در مقاله ی خود نوشته ام: « مفهوم انتزاعی و نامتعین انقلاب انسانی و حکومت انسانی نیز پوششی ایده ئولوژیک برای پنهان کردن سیاست پوپولیسم ضد استبدادی و تداوم حاکمیت و سلطه ی سرمایه است.» دوست گرامی من صالحی نیا در پاسخ من نوشته است: « من می گویم، مفهوم سوسیالیزم هم وقتی ابتدا مطرح شد مفهومی به غایت انتزاعی بود. مگر نه؟» در پاسخ ایشان باید گفت، نه انتزاعی نبود، بل متعین و مشخص بود. اگر بابوفیسم را آن گونه که انگلس از آن یاد می کند، سرچشمه ی کمونیسم کارگری فرانسه بدانیم، بخوبی می بینیم که سوسیالیسم حتا در همان شکل خام و ناروشن اش از لیبرالیسم بورژوایی مستقل بود، زیرا کارگران خود را با مطالبات مستقل و ویژه ی خود از رادیکالترین جنبش بورژوایی زمان شان جدا می ساختند. ایشان در ادامه می نویسد: « حتی می گویم این مفهوم حتی بعد از همه این تلاشهای قرن گذشته هنوز انتزاعی و نامتعین مانده. بخصوص بعد از بکارگیریش در شکل سرمایه داری دولتی و جنایاتی که بنامش انجام شد. آیا این مفهوم هنوز ساده و شفاف و روان است؟» من فکر می کنم دوست گرامی من، تصور درستی از مفهوم انتزاعی و نامتعین ندارد، زیرا اگر درک روشنی از این مفاهیم داشت متوجه می شد که نمی توان مفهومی را که چنین متعین و تو پُر شده است، انتزاعی و نامتعین نامید. ایشان خود معترف است که مفهوم سوسیالیسم را، بخصوص بعد از بکار گیری اش در شکل سرمایه داری دولتی و جنایاتی که بنامش انجام گرفته، دیگر نمی توان مفهومی شفاف پنداشت. درست است، مفهوم سوسیالیسم، مفهومی نامتعین نیست، بل مفهومی است که با مضمونی بورژوایی متعین شده است. پس اگر چنین است، چرا صالحی نیا هنوز هم سوسیالیسم را مفهومی انتزاعی و نامتعین معرفی می کند؟ من گمان می کنم مشکل ایشان این است که با معنای این مفاهیم آشنایی چندانی ندارد. وی در ادامه می نویسد: « اتفاقا بخاطر تبیین همین مفهوم سوسیالیزم است که ما مرتب باید بدنبال یافتن کلماتی باشیم که هسته این سوسیالیزم خواهی را زمینی و طبق تجربه تاریخی جامعه به مردم ارائه دهد.» اول آن که تبیین مفهوم سوسیالیسم، با متعین کردن مفهوم سوسیالیسم دو امر متمایز است. دوم آن که مشکلی که فرا روی سوسیالیسم خواهی ما قرار دارد، زمینی کردن آن نیست، زیرا سوسیالیسم های بورژوایی و خرده بورژوایی نیز زمینی بودند، مشکل بر سر متمایز کردن مضمون طبقاتی سوسیالیسم خواهی ما و آن ها است. به همین دلیل بود که منصور حکمت با تاکید برعنوان و آموزه های کمونیسم کارگری، می کوشید کمونیسم خود را از کمونیسم بورژوایی و خرده بورژوایی متمایز کند.

سعید صالحی نیا می گوید: « شعار حکومت انسانی را ما با تداوم دیالوگ اجتماعی و بکارگیری تجربه محسوس توده ها مرتب برایشان "متعین" می کنیم. این روندی است که وظیقه ماست. همانطور که اقناع جامعه در مورد سایر اهدافمان از حذف مبارزه با اعدام (که هنوز پارسا سرش "بحث دارد") تا مطالبه آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل و اعتصاب هم امر ساده ای نیست.» نقد من به شعار انقلاب انسانی برای حکومت انسانی، این است که مضمون طبقاتی این انقلاب و حکومت متعین نیست، پاسخ دوست من این است که ما با تداوم دیالوگ اجتماعی و بکارگیری تجربه ی محسوس توده ها آن را مرتب متعین می کنیم. به عبارت دیگر به نظر صالحی نیا، مضمون طبقاتی انقلاب و حکومت انسانی امری سیال و از پیش تعیین ناشده است. مهم تر آن که تعین طبقاتی این انقلاب و حکومت، نه تابع ساخت طبقاتی جامعه است، نه تابع نیروی محرکه ی انقلاب است، نه تابع ترکیب طبقاتی نیروهای شرکت کننده در انقلاب، بل تابع تداوم دیالوگ اجتماعی و تجربه ی محسوس توده هاست! این سوسیالیسم دیالوگی- توده ای صالحی نیا را جز پوپولیسم چه می توان نامید؟

ایشان در بخشی از نوشته ی خود مدعی شده است که : « همانطور که اقناع جامعه در مورد سایر اهدافمان از حذف مبارزه با اعدام (که هنوز پارسا سرش "بحث دارد"))» پیش از هر توضیحی باید بگویم منظور ایشان از نوشتن عبارت بی معنای حذف مبارزه با اعدام، به احتمال زیاد لغو مجازات اعدام است. ایشان آگاهانه یا نا آگاهانه، با این عبارت خواسته به خواننده گان خود القا کند، که گویا من هنوز بر سر لغو مجازات اعدام، مردد هستم. در حالی که اگر ایشان قدری انصاف می داشت، با نگاهی به وبلاگ من، می دید که من در دفاع از لغو بی قید و شرط مجازات اعدام، تاکنون در نقد دوستان و رفقایی که به اعدام جانیان سیاسی هم چنان باور دارند، پنج مقاله ی تحلیلی نوشته ام.

صالحی نیا در ادامه نوشته است: « یکی از معضلات تاریخی "چپ سنتی" عدم درک چند جانبه مفهوم انسان است... برای این چپ، انسان اساسا وجود ندارد. ظرف طبقات اجتماعی وجه اشتراک انسانی را کاملا تهی کرده و نتیجه اش این می شود که "مخاطب چپ" فقط کارگرها خواهند بود و بقیه البته امور درجه دوم!» جالب است تا پیش از این چرخش، حزب کمونیست کارگری بر این باور بود که چپ سنتی پوپولیست است و با مفهوم طبقه بیگانه است، و سوسیالیسم اش، سوسیالیسمی غیر کارگری است و مخاطب اش توده و مردم است. حال صالحی نیا مدعی است که چپ سنتی، طبقاتی می اندیشیده است و مخاطب اش فقط کارگر بوده است و بس!

صالحی نیا در فرازی دیگر نوشته است: « مارکس به هیچ رو وجه عام انسان و وجه طبیعی انسان را انکار نکرده است. اتقاقا مارکس از همین وجه عام و فراطبقاتی است که نقدش را به نظام سرمایه داری شروع می کند. انسانی که غذا می خواهد، شادی می خواهد، امکان رشد می خواهد اما ازش همه اینها دریغ می شود، دائم دغدغه مارکس است.» اول آن که اتفاقا درست برخلاف باور صالحی نیا، مارکس حتا آن جا که به سویه ی عام انسانی می اندیشید، براین باور بود که گوهر انسان، مجموعه ی مناسبات اجتماعی است، بنابر این مارکس به هیچ وجه به گوهر انتزاعی انسان باور نداشت، بل بر تاریخی و اجتماعی بودن گوهر انسان تاکید می کرد. به همین دلیل مارکس بر این باور بود که در جوامع طبقاتی، انسانی که به طبقه تعلق نداشته باشد، واقعیت ندارد و تنها در قلمرو مه آلود رویای فلسفی به زنده گی خود ادامه می دهد. در نتیجه هم آوا با آدرنو می توان گفت: « لفظ کلی و توخالی انسان نه تنها شکل پیوند انسان و جامعه، بل مضمون نهفته در اندیشه ی راجع به مفهوم انسان را نیز کژ و مژ و تحریف می کند.» دوم آن که نقطه عزیمت مارکس در نقد نظام سرمایه داری، نه با تکیه به وجه عام و فراطبقاتی انسان، بل درست با تاکید بر وجه طبقاتی و اجتماعی انسان آغاز شد. انسانی که غذا می خواهد، شادی می خواهد، امکان رشد می خواهد و همه ی این ها از او دریغ شده است، کارگر است، نه انسان به معنای عام و فرا طبقاتی آن. سوم آن که به باور مارکس، انسان ِنوعی ِآزاد و پویا در جامعه ی کمونیستی تحقق خواهد یافت. یعنی جامعه ای که تولید کننده گان هم بسته ی آن، مناسبات میان خود و نسبت های شان با طبیعت را تحت نظارت خویش در می آورند، و تولید و زنده گی اجتماعی جنبه ی بخردانه می یابد، و کار نه ضرورت، بل لذت و بیان آزادی انسان، به شمار می رود.

سعید صالحی نیای عزیز مقاله ی خود را این گونه به پایان می برد: « زمانه دیگری است. باید تلاش را برای آموزش این دوستان مغتنم دانست.» من به سهم خود از آموزش این آموزگار بسیار سپاس گزارم، اما فکر می کنم این آموزگاران علاوه بر آن که خود سخت محتاج آموزش هستند، بل مهم تر آن که باید موضع طبقاتی و زاویه دید خود را نیز دگرگون کنند.


Tuesday, December 1, 2009

چرا باید بنویسم انسانی ولی بخوانیم سوسیالیستی؟



درآمد

رویدادهای سیاسی چند ماهه ی اخیر سبب دگرگونی های بسیاری در زمینه و زمانه ی پراتیک و اندیشه ی سیاسی شده است. بر بستر این رویدادها بسیاری از صف آرایی های سیاسی و نظری گذشته درهم ریخته و بی اعتبار شده اند و صف آرایی های جدیدی شکل گرفته و بسط می یابند. تا بدین جا یکی از پی آمدهای اعتراض های توده ای اخیر، تقویت خط مشی همه با هم بودن و سیاست پیکار پوپولیسم ضد استبدادی بوده است. بی شک احیاء سیاست پوپولیسم ضد استبدادی، به طور عام به معنای تضعیف سیاست پیکار طبقاتی و به طور خاص به معنای تضعیف سیاست مستقل کارگری است. بازتاب تقویت سیاست پوپولیسم ضد استبدادی و تضعیف سیاست مستقل کارگری را به خوبی می توان در روند استحاله ی تمام عیار حزب کمونیست کارگری مشاهده کرد. سیر این استحاله را در یک نگاه اجمالی شاید بتوان این گونه به تصویر کشید. حزب کمونیست کارگری، ابتدا در عالم نظر با از آن خود جلوه دادن این اعتراض های خیابانی، کوشید سیاست پوپولیسم ضد استبدادی حاکم بر این اعتراض ها را پنهان کرده و این اعتراض ها را کارگری و سوسیالیستی جلوه دهد؛ در ادامه و در عمل اما با در پی اعتراض ها دویدن، و طرح شعار« انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی»، کوشید جلوه گری های دست و پا گیر و ذهنی سوسیالیسم کارگری خود را پنهان کرده و به چهره ای آشنا در میان صف پوپولیست های ضد استبدادی تبدیل شود. از آن جا که رهبران حزب کمونیست کارگری نمی توانند یکباره سیمای سیاسی حزب خود را به طور کامل از شر جلوه گری های سوسیالیستی رها کنند، بناگزیر در گام نخست می کوشند، سیمای پوپولیسم ضد استبدادی خود را با عبارت پردازی های سوسیالیسم شرمگینانه پنهان کنند. بی شک دیگر شعار صریح و بی پرده ی انقلاب کارگری و جمهوری سوسیالیستی نمی تواند بیان گر و بازگو کننده ی سمت و سوی پراتیک سیاسی این حزب باشد، در نتیجه رهبران حزب در ایام برزخی حیات سیاسی خود، با انتخاب شعار انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی می کوشند هم در صف پوپولیست ها و لیبرال های انسان باور برای خود جایی دست و پا کنند، هم با بندبازی های کلامی، چند صباحی دیگر به جلوه گری های سوسیالیستی خود ادامه دهند. به همین دلیل به صراحت فریاد می زنند انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی، اما شرمگینانه از ما می خواهند بشنویم انقلاب کارگری برای جمهوری سوسیالیستی.

دلیل تراشی های تئوریک

رهبران حزب کمونیست کارگری، از یک سو برای به حداقل رساندن هزینه های سیاسی – تشکیلاتی این چرخش آشکار طبقاتی، و از سوی دیگر برای انقلابی و سوسیالیستی جلوه دادن آن، می کوشند این چرخش طبقاتی را محصول در افزوده های مدرن و سوسیالیستی خود وانمود کنند. محمد آسنگران در مقاله ی « در باره ی شعار انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی » در همین راستا می نویسد: « انقلابی انسانی برای حکومتی انسانی جواب و آلترناتیو امروز کمونیست ها به حکومت های دست ساز بورژوازی بر مبنای ملیت و قومیت و مذهب است. این شعار تاكيد بر انسانی بودن انقلاب و حکومت دارد.» اول آن که حکومت های دست ساز بورژوازی نه بر مبنای ملیت و قومیت و مذهب، بل بر مبنای رابطه ی کار و سرمایه شکل گرفته و می گیرند. دوم آن که ملیت و قومیت و مذهب در این حکومت ها، پوششی است ایده ئولوژیک برای پنهان کردن سلطه ی سرمایه بر جامعه. سوم آن که ملیت و قومیت و مذهب، مبنای تعریف این ایده ئولوژی های بورژوایی از مفهوم انسان و تفکیک و بیگانه کردن افراد و گروه های اجتماعی از یک دیگر است. به عبارت دیگر بورژوازی بر اساس این هویت های جعلی ایده ئولوژیک، از سویی مبنای طبقاتی حکومت خود را پنهان می سازد، از سوی دیگر مفهوم نامتعین و انتزاعی انسان را اسیر تعین های انضمامی و بیگانه ساز ملیت و قومیت و مذهب می کند. بر این پایه می توان گفت مفهوم انتزاعی و نامتعین انقلاب انسانی و حکومت انسانی نیز پوششی ایده ئولوژیک برای پنهان کردن سیاست پوپولیسم ضد استبدادی و تداوم حاکمیت و سلطه ی سرمایه است. در حقیقت حزب کمونیست کارگری مفهوم نامتعین و انتزاعی انقلاب انسانی و حکومت انسانی را جایگزین مفهوم انضمامی و ناکارآمد انقلاب خلقی و حکومت خلقی کرده است. به بیان دیگر انقلاب انسانی، مفهومی در تقابل با انقلاب کارگری و مفهوم حکومت انسانی نیز مفهومی در تقابل با حکومت کارگری است، نه آن گونه که محمد آسنگران وانمود می کند، معادل و همتراز آن. نکته ی آخر آن که حزب کمونیست کارگری با نفی آموزه ی انسان باوری طبقاتی مارکس، و روی آوری به تصورات انسان باورانه ی فرا طبقاتی، در واقع از نظر تئوریک نیز به تصورات ایده ئولوژیک پیشا مارکسی پناه برده است.