در هم تنیده گی نهاد دولت و دین در جامعه ی ایران، تاریخی بس
دیرینه دارد. به گفته ی فردوسی، دولت و دین پاسبان یک دیگراند و زیر یک چادر روز
را به شب می رسانند:
چنان دین و دولت به یک دیگرند/ تو گویی که در زیر یک چادرند
نه بی تخت شاهی بود دین به جای/ نه بی دین بود شهریاری به پای
در یک نگاه کلی شاید بتوان گفت در تاریخ جامعه ی ایران، به
طورعام، دولت سالاران شاهدان بازاری بوده اند و دین سالاران پرده نشین. اما با
استقرار خونبار جمهوری اسلامی درایران، پرده نشینان خود شاهدان بازاری شدند. یعنی
دین سالاران دیگر نه پاسبان تخت شاه که خود بر تخت شاهی تکیه زدند. یکی از پیآمدهای
ناخواسته ی این تغییر ساختار قدرت، این بود که متاع قدسی این شاهدان بازاری، یعنی
دین، بیش از پیش از عرش لاهوت به پایین کشیده شد و بر فرش بازار مکاره ی ناسوت
پای گذاشت. به بیان دیگر تولید و مصرف فرآورده های دینی، به طور مستقیم و بی پرده
تابع منطق بازار سیاست و اقتصاد، یعنی قدرت و سرمایه شد.
دین سالاران درسه دهه ی گذشته، بیش و پیش از گذشته، با تبدیل
کردن متاع قدسی به کالای بازاری، متاع قدسی را به سرمایه ی اجتماعی خود در بازار
سیاست تبدیل کردند و چهره آرایی و جلوه گری این متاع قدسی را تابع امیال و منافع
و مصالح خدایگان قدرت انحصاری کردند. در نتیجه اسلام فقاهتی به سرمایه ی اجتماعی
دین سالاران تبدیل شد و بنده ی گوش به فرمان مصالح قدرت سیاسی و اقتصادی سرمایه
شد. دین
سالاران هر چند توانسته اند با به کف آوردن قدرت، هر روز بر تراکم و تمرکز قدرت
سیاسی و اقتصادی و حقوقی خود بیافزایند، و با تکیه برشمشیر آخته ی خود به سرکوب و
کشتار مخالفان نظام ارتجاعی خود بپردازند، اما هرگز نتوانسته اند به مدینه ی ایده
ال خود، یعنی امتی گوش به فرمان با سکوتی گورستانی دست یابند.
دین سالاران پس از تکوین و تثبیت دولت دینی، کوشیدند تمامی
نهادهای اجتماعی و مناسبات فردی و گروهی جامعه را مستعمره ی دین دولتی کنند. از
این رو همپای اسلامیزه کردن قوانین، وزارت خانه ها ، اداره ها، کارخانه ها و
نهادهای آموزشی؛ اسلامی کردن اجباری جامعه و در راس آن آپارتاید جنسی در دستور روز
قرار گرفت. در همین راستا حتا قلمروهای دینی چون مساجد و حسینیه ها و حوزه های
علمیه را نیز به مستعمره ی دولت دینی تبدیل کردند. در ادامه نیز با تشکیل ستاد
اقامه ی نماز جمعه و جماعات، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، برپایی صندوق صدقات
و هم چنین تشکیل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی و... بسیاری
از تکالیف دینی را بوروکراتیک و مستعمره ی نظام قدرت کردند. در یک کلام دین
سالاران بر آن بودند تا با اتکا به دولت دینی و دین دولتی، تمام امور عرفی را دینی
کنند؛ غافل از آن که ناخواسته بدین وسیله فرایند تقدس زدایی و عرفی شدن جامعه و
دین را تعمیق و شتاب بخشیدند.
دین سالاران با تولید انبوه فرآورده های اسلامی و سلاخی و
سانسور فرآوردهای گفتمان دگرباشان و دگر خواهان، کوشیده اند بازار عرضه و تقاضای
هنر و اندیشه را به تسخیر خود در آورند. اما انبوه فرآورده های باد کرده ی اسلامی و
مصرف انبوه فرآورده های زیر زمینی، گواهی است بر شکست و بی ثمر بودن کوشش دین
سالاران. دین سالاران در سه دهه ی گذشته با شرعی خواندن تمامی اشکال ستم و تبعیض
اجتماعی و طبقاتی و جنسیتی، به پاسداری از تولید و بازتولید گسترده ی این ستمها
و تبعیضها پرداخته اند. امری که زمینه ساز شکل گیری و بسط حوزه های مقاومت توده
ای شد و سرانجام در قالب جنبش های اجتماعی- طبقاتی گوناگون به رویارویی و پیکار با
سلطه شوم دین سالاران انجامید. یک خواست مشترک و پایه ای این جنبش ها، خواست خلع
قدرت و مالکیت از دین سالاران، جدایی نهاد دین از نهاد دولت و پایان بخشیدن به
سلطه و امتیاز دین سالاران است.
بی شک در تاریخ ایران، اسلام ِنهادی و رسمی و مسلط، همواره
سرمایه و ابزار سرکوب دین سالاران بوده است. و باید گفت بدبختانه همواره در طول
تاریخ پر فراز و نشیب ایران، دین سالاران توانسته اند اعتبار سرمایهی اجتماعی و ابزار
سرکوب خود را به اشکال گوناگون حفظ و باز تولید کنند. یک شاهد زنده و پیش چشم ما
همین جنبش سبز موسوی است. که پس از سی سال حاکمیت خون بار اسلامی، توانست بخش هایی
از رأی دهنده گان معترض را با شعار الله و اکبر در خیابان و پشت و بام ها تسخیر
کند. اما به باور من این شعارها چون حباب های کف روی آب سطحی و نا پایدارند و با
پس نشستن موج سبز، جنبش در اعماق ادامه خواهد یافت. از این رو با قاطعیت می توان
گفت، دین سالاران از هر رنگ و تبار آن در ایران به پایان تاریخ خونبار حیات خود رسیده
اند؛ و دیگر هرگز این امکان و فرصت را نمی یابند که حتا پرده نشین و پاسبان قدرت
شوند. به عبارت دیگر در تاریخ آینده ی ایران دیگر نام و نشانی از دین سالاران و
دین نهادی و رسمی و مسلط نمیتوان یافت. چرا که یکی از پیش شرط های تحقق تاریخ
آینده ی ایران نفی دین سالاری و دین ِ نهادی و رسمی است.
این نوشته را پیش از این با نام نیما طاهری، در سال هشتاد و
هشت منتشر کرده بودم.