در آمد
همه ی ناظران و کنش گران سیاسی از چپ
و راست، پوزیسیون و اپوزیسیون، اصلاح طلب و انقلابی، یک صدا از موقعیت انفجاری
جامعه ی ایران سخن می گویند. موقعیتی که در آن جامعه ی انباشته از نارضایتی و خشم،
چون بشکه ی باروتی تصور می شود که هر جرقه ای در آن، هر چند کوچک و به ظاهر بی
اهمیت، می تواند سبب انفجار جامعه شود. موقعیتی که وقوع هر انفجاری در آن، سریع
فراگیر خواهد شد. موقعیتی که در آن هر اعتراض اجتماعی، بی واسطه سیاسی خواهد شد و
هر اعتراض سیاسی در آن به سرعت، خصلتی آشتی ناپذیر خواهد یافت. معنای سیاسی چنین
موقعیتی، بیش و پیش از هر چیز بیان گر آن است که در سمت و سو بخشیدن به رخ دادهای
سیاسی پیشاروی جامعه، عامل موقعیت عینی و شورش های خود انگیخته، از عامل موقعیت
ذهنی و پیکار طبقاتی سازمان یافته و آگاهانه، نقشی بس پر رنگ تر یافته است. بدیهی
است که تداوم و تعمیق چنین موقعیتی، آبستن فرصت ها و تهدیدهای سیاسی بسیاری خواهد
بود.
در چنین موقعیتی نخستین پرسشی که در
برابر هر نیروی سیاسی قرار خواهد گرفت، آن است که تداوم و تعمیق چنین موقعیتی،
امکان برآمد و پیروزی کدام نیروی سیاسی و افق طبقاتی را افزون تر خواهد کرد؟ در
ادامه می کوشم به طور اجمالی به پرسش طرح شده از منظر نیروهای سیاسی گوناگون پاسخ
دهم.
یک
با توجه به این حقیقت که در موقعیت کنونی، نارضایتی و خشم
آشتی ناپذیر کارگران و زحمت کشان، مولفه ی اصلی برسازنده ی موقعیت انفجاری است، می
توان گفت موقعیت انفجاری، دست کم در نقطه ی آغاز فعلیت یابی خویش، فرصتی طلایی
برای نیروهای کمونیست و چپ محسوب می شود. فرصتی که اگر کارگران و نیروهای کمونیست
و چپ نتوانند از آن برای تضمین هژمونی اردوی ضد سرمایه داری کارگران و انقلاب
کارگری بهره گیرند، به تهدیدی تبدیل خواهد شد که شیرازه ی مدنیت و حیات اجتماعی –
اقتصادی جامعه ی ایران را متلاشی خواهد کرد. در حقیقت نه فقط سرنوشت اردوی کار و
زحمت، بل سرنوشت کل جامعه ی ایران، تابع سیاست پیکار طبقاتی اردوی ضد سرمایه داری
کارگران است. سیاستی که تحقق آن در گرو پیروزی در برابر دو نیروی ارتجاعی است. به
عبارت دیگر اردوی ضد سرمایه داری کارگران، افزون بر در هم شکنی دست گاه های اداری-
نظامی رژیم حاکم، باید بتواند براپوزیسیون بورژوایی و دست اندازی های امپریالیستی
و نیروهای ارتجاعی نیز غلبه کند.
پرسشی که هم اکنون پیشا روی هر کنش گر اردوی ضد سرمایه داری
کارگری قرار دارد این است که آیا این اردو، آماده گی پیش برد چنین سیاستی را دارد؟
به باور من اگر نخواهیم اسیر خود فریبی شویم، با وجود تمامی قابلیت ها و توان های
جنبش کارگری، باید به صراحت اعتراف کرد که در موقعیت کنونی، اردوی ضد سرمایه داری
کارگران، فاقد چنین آماده گی است. در نتیجه، آماده کردن این اردو مهم ترین وظیفه ی
هر کارگر کمونیست و کمونیست کارگری است.
برای آماده کردن این اردو، باید به سازمان یابی سراسری و هم بسته ی صفوف پراکنده ی آن پرداخت. بی شک نه
فقط مطلوب ترین، بل ممکن ترین شیوه ی سازماندهی در موقعیت انفجاری، سازمان یابی
شورایی اردوی ضد سرمایه داری کارگران درمحیط کار و زیست است. شوراهای اردوی ضد
سرمایه داری کارگران می توانند متناسب با رشد و تعمیق پیکار طبقاتی، از ارگان
سازمانده و رهبری کننده ی اعتصاب های عمومی سیاسی، به ارگان سازمانده و رهبری
کننده ی قیام قهر آمیز و هسته ی اصلی دولت موقت انقلابی بر آمده از دل انقلاب و
ارگان خود حکومتی کارگران و زحمت کشان ارتقا یابند.
کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری هم چنین می توانند و
باید به حلقه ی اتصال جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی- طبقاتی تبدیل شده و به
هژمونیک شدن افق طبقاتی اردوی ضد سرمایه داری کارگری یاری رسانند. زیرا
بدون این هم پیوندی، طبقه ی کارگر نمی تواند به نیروی هژمونیک تبدیل شود. در نتیجه
افق اردوی ضد سرمایه داری کارگران، باید در برگیرنده و آینه ی تمام نمای خواست اکثریتی
باشد که از استبداد و تاریک اندیشی رژیم حاکم
و منطق و نظام سرمایه رنج می برند و تحقق خواست آن ها، نه فقط در گرو به
زیر کشیدن رژیم حاکم ، بل در گرو فراتر رفتن از منطق و نظام سرمایه است.
هم چنین کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری می توانند و
باید به طور دائم به نقد و افشای آلترناتیو سازی های بورژوایی و ارتجاعی و امپریالیستی بپردازند،
زیرا بدون منزوی کردن اجتماعی این نیروها نمی توان به هژمونیک شدن افق اردوی ضد
سرمایه داری کارگری اندیشید. سرانجام آن که تشکل ها و احزاب چهل تکه ی کمونیست و
چپ باید حول یاری رسانی به سازمان یابی شورایی کارگران و هژمونیک شدن افق طبقاتی
اردوی ضد سرمایه داری، متحد شده و با جهانی کردن صدای این اردو زمینه های هم
پیوندی کارگران ایران را با کارگران جهان فراهم کنند. اتحاد این سازمان ها و احزاب
می تواند به ویژه در افشای آلترناتیو سازی
های ارتجاعی و امپریالیستی، یاری بسیاری به قدرت یابی اردوی ضد سرمایه داری کند.
دو
برای بورژوا- لیبرال های اصلاح طلب درون و بیرون نظام، موقعیت انفجاری، کابوس
و تهدیدی بیش نیست. زیرا برای آن ها، موقعیت انفجاری، جز به خیابان آمدن توده های
خشم گین و خطر رخ داد انقلاب، معنای دیگری ندارد. آن هم به ویژه انقلابی که نه فقط
خطر به زیر کشیدن رژیم حاکم ، بل خطر به زیر کشیدن نظام سرمایه هم در آن بسیار
است. اصلاح طلبان درون رژیم به خوبی می دانند که در موقعیت انفجاری، نه شانس
پذیرفته شدن در هسته ی نظام را خواهند داشت، و نه به فرض پذیرفته شدن، توان و
مجالی برای اجرای پروژه های اصلاح طلبانه ی خود را خواهند یافت. به همین دلیل است
که خاتمی با درمانده گی تمام، اعلام می کند « وقتی آنها نمیخواهند و نمیگذارند،
چگونه میتوان آمد و از آن بالاتر چگونه میتوان مملكت را با این همه مشكل و معضل
به پیش برد؟ ... تازه اگر همه ی نیروها با هم همکاری کنند، از رهبری تا همه ی
ارکان، توقع معجزه نباید داشته باشیم.» در نتیجه آن ها بدون چشم اندازی امید
بخش، می کوشند حتا به طور نمادین هم که شده در انتخابات شرکت کنند، به امید آن که
با زنده نگه داشتن توهم اصلاح رژیم، از شدت یابی موقعیت انفجاری بکاهند. بخشی از
بورژوا- لیبرال های بیرون نظام نیز با برافراشتن پرچم توهم انتخابات آزاد، به
عنوان شعار حداکثری خود، دون کیشوت وار می کوشند بر کابوس و تهدید موقعیت انفجاری
غلبه کنند. جمشید اسدی درتازه ترین نوشته ی خود، که در سایت "گویا نیوز"
با عنوان « چرا (فقط) انتخابات آزاد؟ نه کم نه بیش!» منتشر شده است، در این
باره می گوید: « انتخابات، پل مسالمت آميز گذار از استبداد به دموکراسی است.
دوران گذار همچون پلی است که دو سر دارد، يکی در استبداد و ديگری در دموکراسی.
از همين رو، سياست بهينه دوران گذار، سياستی است که کم تنش باشد و کمترين هراس را
در کوشندگان دو سر پل برانگيزد و در بهترين حالت بيشترين اطمينان را به هر دو دهد.
انتخابات آزاد و منصفانه چنين سياستی است و به باشندگان هر دو سر پل – جنايتکاران
به کنار – امکان زندگی و حتی در صورت بهره مندی از اقبال و رأی مردم دستيابی به
بلندپايگی اجتماعی می دهد... انتخابات آزاد با کشاندن حکومت به فرايند دمکراتيک
سازی، کشور را از خطر فروپاشی حکومت در درون و حمله از برون خواهد رهانيد. » بخشی دیگر اما، به معجزه ی حضور خاتمی در
انتخابات و پیروزی آن بسنده کرده و تنها راه خلاص شدن از شر موقعیت انفجاری را در
گرو دخیل بستن به حضور و پیروزی خاتمی می پندارند. محسن حیدریان در آخرین نوشته ی
خود، که در سایت "ایران امروز" با عنوان « خاتمی، آخرین پل میان مردم
و حاکمیت» منتشر شده است در این باره می گوید « در چنین شرایطی محمد خاتمی از یکسو
بهترین پاد زهر پوپولیسم عوام فریبانه ی احمدی نژاد و از سوی دیگر آخرین پل میان
حاکمیت و مردم و واقعی ترین امکان تغییر اوضاع در چارچوب قانون اساسی است... خاتمی
تنها سیاست ورزی است که همچون نامزد مشترک و واحد همه اصلاح طلبان داخل و خارج از
کشور اعم از مذهبی و عرفی بر پايه منطق شکاف اصلی سياست ايران ميان تماميت خواهی و
مردم سالاری و شکل گيری ائتلافها و مصالحههای تازه و يک اجماع عمومی درباره تداوم
اصلاحات میتواند در این انتخابات قد علم کند و همه کشور را به یک پیروزی خیره
کننده برساند. .. با آمدن خاتمی بیتردید گام بزرگی در تثبیت و تلطیف فضای عمومی و
تحقق ايده ايران برای ايرانيان و پيدايش يک روش و سياست تازه از سوی جناح محافظه کار
و اصول گرا برداشته خواهد شد.» در حقیقت این
ها ترس خود را از انقلاب، در لوای ترس از سوریه ای شدن ایران پنهان می کنند، و با توهم اصلاح نظام و
یا مشارکت نظام در فرایند دموکراتیک سازی، می کوشند دفاع خود را از نظام و رژیم
حاکم، خیر خواهانه و وطن دوستانه جلوه دهند.
سه
برای نیروها و گروه های ارتجاعی، که تنها شانس آنان برای
دست یابی به قدرت، اجرای نقش بازیگران "ارتش آزاد" و "شورای
انتقالی/ ملی" است. موقعیت انفجاری، فرصتی طلایی است که آنان در آن مجال عرض
اندام سیاسی- نظامی خواهند یافت. عرض اندامی که صد البته خود، تابع کمک های
کشورهای منطقه و امپریالیست های غربی خواهد بود. کمک هایی که آن نیز خود، تابع
موفقیت آنان در کنترل و مدیریت انقلاب و به حاشیه راندن کارگران و نیروهای کمونیست
و چپ خواهد بود. بر این پایه می توان گفت، موقعیت انفجاری برای این نیروهای
ارتجاعی، خود حاوی تهدید های بسیاری است. زیرا موقعیت انفجاری، می تواند زمینه ساز
سازمان یابی و ابتکار عمل کارگران و زحمت کشان، رشد گرایش های انقلابی و کمونیست و
در نهایت فعلیت یابی انقلاب کارگری شود. افزون بر این نباید از خطر رقبای مرتجع
منطقه ای این نیروها، یعنی گردان های متحرک سلفی- القاعده ای نیز غافل شد. وجود
همین تهدیدهای جدی سبب شده است که هم چنان انتخاب نخست کشورهای امپریالیست، بهره
گیری از دیپلماسی سیاسی و تحریم اقتصادی و تشدید موقعیت انفجاری، برای به سر عقل
آمدن رژیم حاکم باشد، نه استفاده از پروژه ی حمله ی نظامی و شکل دادن به ارتش آزاد
و شورای انتقالی. یعنی آخرین پروژه ای که تدارک و زمینه چینی های سیاسی آن از چندی
پیش کلید خورده است. پروژه ای که هدف نهایی آن مدیریت و مهندسی انقلاب است.
چهار
هر چند به طور کلی موقعیت انفجاری، حیات سیاسی کلیت رژیم
حاکم را تهدید می کند. اما با توجه به این حقیقت که در موقعیت انفجاری، دولت به
دست گاه های سرکوب تقلیل می یابد، می توان گفت در موقعیت کنونی جامعه ی ایران، بیت
رهبری و جناح نظامی – امنیتی حاکم، می کوشند تهدید موقعیت انفجاری را به فرصتی نه
فقط برای تحکیم موقعیت هژمونیک خود ، بل برای افزایش عرصه ی قدرت خویش در برابر
رقبا ی درونی تبدیل کنند. فرصتی که تابع توان سرکوب و کشتار و کنترل اعتراض های
اجتماعی- طبقاتی پیشا رو، و ایجاد دولتی
پادگانی و تثبیت سکوت گورستانی در جامعه است. باند احمدی نژاد نیز با مصادره و مسخ
درون مایه هایی چند از نارضایتی ها ی اجتماعی و تهدید کردن رقبا به دمیدن در کوره
ی موقعیت انفجاری، می کوشد تهدید موقعیت انفجاری را به فرصتی برای تضمین بقای لرزان باند خود تبدیل کند.
سلام و با گرامی داشت روز نبرد طبقاتی کارگران، اول ماه مه.
ReplyDeleteخارج از اینکه تحلیل اوضاع از جانب رفیق چه اندازه واقعی است که من در اینجا کاری بدان فعلن و در این نوشته کوتاه ندارم و اما دو تا مسئله در این جا مطرح اند که می شود اشاره بدانها نمود. یکی اینکه شما رفیق پارسا دو نام مرکب را در این نوشته مطرح کرده ای. شما می نویسی « کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری»، برای من کارگران کمونیست معنی شده است و اما نمی فهمم کمونیست های کارگری چه کسانی اند؟ که نه کارگران هستندو نه کمونیست ساده. اگر به اقشار جامعه نگاه کنیم، می توانم این را درک کنم، کمونیست های کارگری از نظر منشأ طبقاتی خرده بورژواهای سکولار و ضد مذهب اسلام، رو اسلام باید تکیه کردهستند که خود را کمونیست هم می دانند که کارگر نیستند، اینها کسانی هستند که به جای امپریالیسم که دیگر “کهنه و ده مده شده” است اصطلاح قشنگ نیروهای غربی با فرهنگ مدرن و ضد شرقی نهاده اند.این اصطلاح "کمونیست های کارپری" می خواهم بگویم که اصطلاح پذیرفته شده ای است و در اش شکی نیست که اینها فرزندان تحصیل کرده طبقات بالای جامعه هستند و به کارگر ربط منطقی ندارند. برای همین هست که می توانند با سلطنت طلب ها، سبزها و مجاهد ها متحد شوند و حتی در اینجا و آنجا از امپریالیست ها نیر بدشان نیاید فقط باید موقع بمباران مواظب باشند که خانه های مردم را خراب نکنند. مسئله دوم، رفیق پارسا حزب کارگران آگاه، کارگران کمونیست را خط زده ای و شاید به جای آن شوراهای کارگری گذاشته ای. رفیق پارسا فکر نمی کنید که حزب بعنوان ارگان آماده کردن طبقه کارگر برای آماده کردن زمینه شوراها دو پدیده جدا گانه هستند، یکی آماده کردن طبقه برای سرنگونی دولت در یک انقلاب مسلحانه یعنی جنگ طبقاتی و داخلی ناگزیر که البته شما از این هم صحبتی به میان نمی آوری، برای درهم شکستن قدرت دولتی موجود و تدارک زمینه دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریا در شکل و محتوای شورائی با خصوصیات کمونی با هم متفاوت باشند؟. کارگران متحد و متحزب سُرح کمونیستی شویم.
رفیق حمید قربانی گرامی ضمن سپاس بی دریغ از انتقادهای قابل تاملات.
ReplyDeleteدرباره ی معنای “کمونیست های کارگری” باید بگویم منظور من از این اصطلاح، همان چیزی است که مارکس ار آن با اصطلاح “اندیش مندانی که رنج می برند” و یا “کارگر فکری” یاد می کرد. نمونه ی عالی آن هم خود مارکس است. یعنی کسی که به گفته ی دبیر کل انترناسیونال، ویلیام رندل کرمر: در میان اعضای غیر کارگری، مارکس کسی بود که تمام زنده گی اش را وقف پیروزی طبقه ی کارگر نمود.بنابر این منظور من از کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری اشاره به همین عبارت مارکس است: رنجبرانی که می اندیشند و اندیش مندانی که رنج می برند . دوم آن که من شورا را نه در برابر حزب، بل ممکن ترین و مطلوب ترین شیوه ی سازمان یابی در موقعیت انفجاری می دانم زیرا کارگران را به مثابه یک طبقه متشکل می کند. بی هر حزب کارگری هم که شکل بگیرد یکی از وظایف خود را سازمان یابی شورایی کارگران می داند. سوم آن که رفیق گرامی اگر کمی دقت می کردی متوجه می شدی که من از شورا به مثابه ارگان قیام قهر آمیز نیز یاد کرده ام، پس قیام و جنگ داخلی را از قلم نیانداختم.