Tuesday, November 3, 2009

خود شکن، آینه شکستن خطاست


پاسخی به نقد رفیق بهروز شادی مقدم


رفیق بهروز شادی مقدم که خود از خواننده گان مقاله اش خواسته بود تا به نقد و بررسی مقاله ی ایشان بپردازند، اکنون از نقد نوشته ی خود برافروخته شده و به جای تن سپردن به نتایج مکالمه و تصحیح گفته های خویش، می کوشد با تهمت و افترا، منتقد را از کرده ی خویش پشیمان کند. ایشان در مقاله ای با عنوان « مارکسیسم یک کلیت است» که در وبلاگ اکتبر منتشر کرده است، مدعی شده است که من به جای فاکت آوردن از نوشته ی ایشان، با تفسیر و تعبیر خود ساخته، به نقد عبارت ایشان پرداخته ام. به بیان دیگر ایشان مدعی شده اند، آن چه من گفته ام ربطی به گفته ی وی ندارد. رفیق بهروز در مقاله ی « مارکسیسم یک کلیت است» برای اثبات مدعای خود به سه نمونه از گفته ی خود و نقد من استناد کرده است. من در ادامه بی پایه بودن ادعای ایشان را اثبات خواهم کرد. اما شایسته تر آن بود که رفیق بهروز صادقانه و شجاعانه مسئولیت گفته های خود را می پذیرفت، و با رفع خطا های خود، بر ثمر بخش بودن گفت- و - گوی بین ما تاکید می کرد. اما متاسفانه ایشان ترجیح داده است پرونده ی جدلی را که می توانست نمونه ای از گفت- و گویی روشنگر باشد، با افترا و تهمت به پایان برساند. بگذریم.

رفیق بهروز در مقاله ی « مارکسیسم یک کلیت است» مدعی شده است که: « رفیق پارسا نوشته: "مهم تر آن که وی مدعی شده بود که اعدام شکلی از مبارزه ی سوسیالیستی است." من نوشتم اعدام به مثابه ابزاری می تواند در شرایطی در مبارزه ی ما شاید به کار آَید. » ای کاش ایشان بار دیگر به مقاله ی « مارکسیسم و اعدام» که خود نوشته است رجوع می کرد و گفته ی خود را از همان مقاله نقل می کرد. وی در آن مقاله نوشته است: « برای برتری بر دشمن و به سرانجام رساندن مبارزه ی طبقاتی و پیروزی سوسیالیسم اشکالی از مبارزه لازم است. اعدام شاید یکی از این شکل ها باشد.» بنابر این وی ننوشته است اعدام شاید در مبارزه به کار آید، بل نوشته است، اعدام شاید یکی از اشکال به سرانجام رساندن مبارزه ی طبقاتی و پیروزی سوسیالیسم باشد. توجه کنید وی از نقش احتمالی اعدام در به سرانجام رساندن مبارزه ی طبقاتی و پیروزی سوسیالیسم سخن می گوید، و نه حتا از نقش احتمالی اعدام در آغاز و استقرار سوسیالیسم. در نتیجه وی اعدام را تا استقرار جامعه ی کمونیستی، یکی از اشکال سیاست کیفری جامعه ی سوسیالیستی می داند.

رفیق بهروز در ادامه نوشته است: « رفیق پارسا نوشته:" البته ایشان در این مقاله مدعی شده که طرح ایده ی اعدام و تیر باران متعلق به مارکسیسم است. تصور من آن است که رفیق بهروز شادی مقدم، کم تر به معنای کلماتی که در نوشته ی خود بکار می گیرد، توجه می کند. و گر نه چگونه ممکن است ایشان، طرح ایده و اجرای حکمی شرم آور را که عمری بسی بیشتر از مارکسیسم دارد، منتسب به مارکسیسم کند." من ننوشتم که ایده و مقوله ی اعدام (به طورکلی (مربوط به چه کسی هست یا نیست، بلکه نوشتم که اطلاعیه و طرح مربوط به تیر باران و موضع گیری بلشویک ها به عرصه ی مبارزه و پراتیک مارکسیسم مربوط می شود.» رفیق بهروز مدعی است که نوشته است اطلاعیه و طرح مربوط به تیر باران ... به عبارت دیگر ایشان مدعی است که من عبارت اطلاعیه و طرح مربوط به تیر باران وی را به عبارت ایده و طرح اعدام و تیر باران تبدیل کرده ام. بهتر است با رجوع به مقاله ی « نگرشی منزه طلبانه به مارکسیسم»، ببینیم عین عبارت ایشان چیست؟ وی در این مقاله که پاسخی است به نقد من، نوشته است: « باید به خاطر داشت که طرح ایده تیرباران واعدام متعلق به عرصه ی فعالیت ومبارزه ی مارکسیسم است، مگر این که موضع لنین وپراتیکش را در این مورد کمونیستی ندانند و جای نقد این پراتیک را خالی بگذارند.» جز اظهار تاسف، هر چه بگویم زائد است، زیرا متن ایشان بی نیاز از هر توضیحی است.

ایشان در فرازی دیگر مدعی شده است: « از رفیق پارسا که اهل بحث سیاسی است،توقع نداشتم به جای فاکت آَوردن از حرف های من، دوباره به روش غیر سیاسی طعنه زنی متوسل شود و از فرط بی استدلالی هر چند که من نوشته ام:"اعدام دستگیر شدگان و اسیران" موضع من نیست، بازهم با منطق خاص خودش نتیجه گرفته که:" به عبارت دیگر به زعم ایشان می توان به طور رسمی و علنی مخالف حکم اعدام بود،اما به طور غیررسمی و پنهانی به اعدام دستگیر شده گان و اسیران پرداخت.آیا این چیزی جز ماکیاولیسم سیاسی است"» من پیش از هر توضیحی، نخست عین نوشته ی ایشان را بار دیگر نقل می کنم، سپس با واسازی نوشته ی وی نشان خواهم داد، آن چه من از متن ایشان استنباط کرده ام نه حاصل منطق خاص من، بل حاصل ناخودآگاه متن ایشان است. و اما متن نوشته ی ایشان: « من درمقابل مخالفین اعدام نگفته ام طرفدار اعدام کردنم و باید کمونیست ها در سیاست رسمی و علنی شان اعدام کردن را در دستور کارشان بگذارند. این نظر و موضع بیش ازحد ضد انسانی و با مارکسیسم هم خوانی ندارد. نوشته ام ما مخالفین جدی و واقعی اعدام کردن هستیم،همچنان که مخالف دیکتاتوری و جنگ می باشیم. امابرای پیشبرد سیاست و اهدافمان مجبوریم و به ما تحمیل شده است از ابزار جنگ و سرکوب استفاده کنیم، درشرایطی مشابه شرایط بلشویکها و شاید شرایط های حاد دیگری، نباید با دگم ها و روش و نگرش های دست و پا گیر از توسل به ابزاری همانند اعدام و تهدید به اَن خود را محروم کنیم. همچنان که لنین وبلشویکها این کار را نکردند.» همان گونه که می بینید رفیق بهروز به روشنی می گوید : « نگفته ام طرفدار اعدام کردنم و باید کمونیست ها در سیاست رسمی و علنی شان اعدام کردن را در دستور کارشان بگذارند. این نظر و موضع بیش از حد ضد انسانی و با مارکسیسم هم خوانی ندارد .» تا این جا رفیق به صراحت گفته هم طرف دار اعدام کردن نیست، هم مخالف در دستور کار گذاشتن اعدام در سیاست رسمی و علنی کمونیست هاست، اگر سخن ایشان با همین گفته ها به پایان رسیده بود، تناقضی در کار نبود. اما ایشان در ادامه، با به میان کشیدن پای اما و ولی که در ظاهر به امری استثنایی دلالت می کند، اما همواره در عمل به استثنایی قاعده ساز تبدیل می شود، گفته ی روشن خود را در پرده ی ابهام فرو می برد. بار دیگر به این بخش از نوشته ی وی دقت کنید« نوشته ام ما مخالفین جدی و واقعی اعدام کردن هستیم... امابرای پیشبرد سیاست و اهدافمان مجبوریم و به ما تحمیل شده است... درشرایطی مشابه شرایط بلشویکها و شاید شرایط های حاد دیگری، نباید با دگم ها و روش و نگرش های دست و پا گیر از توسل به ابزاری همانند اعدام و تهدید به اَن خود را محروم کنیم.» همان گونه که می بینید همین اما به روشنی و صراحت تناقض ایشان را آشکار می کند، مخالف جدی اعدام کردن هستیم، اما نباید در شرایطی از توسل به ابزاری همانند اعدام خود را محروم کنیم. ایشان توضیح نداده اند که ما به رغم مخالفت جدی با اعدام و در حالی که در سیاست رسمی و علنی نیز اعدام کردن را در دستور قرار نداده ایم، چگونه می توانیم خود را از اعدام کردن محروم نکنیم. آیا در چنین شرایطی جز به طور غیر رسمی و غیر علنی اعدام کردن، راهی پیش روی ما وجود دارد؟ بنابر این بر خلاف ادعای رفیق بهروز، من با منطق خاص خود تناقض نیافریده ام، بل تناقض نهفته در متن ایشان را قدری آشکارتر کرده ام. البته رفیق بهروز مدعی است که من نیز خود دچار تناقض هستم، زیرا از یک سو بر این باورم که می توان به سرکوب نیروهایی پرداخت که با توسل به شیوه های قهرآمیز در برابر دولت کارگری قرار گرفته اند، و از سوی دیگر مخالف اعدام اسیران و تسلیم شده گان همان شورش ها هستم. من هر چه در نوشته ی خود تأمل کردم متوجه تناقض خود نشدم، اما توانستم متوجه تناقض تراشی رفیق بهروز شوم. رفیق بهروز آگاهانه یا ناآگاهانه می خواهد القا کند که بین کشتن دشمن مسلح در میدان نبرد با اعدام دشمن تسلیم یا اسیر شده هیچ تفاوتی وجود ندارد. بر پایه همین برداشت، مدعی می شود که من چگونه می توانم هم موافق کشتن دشمن مسلح در میدان نبرد باشم، هم با اعدام اسیران مخالفت کنم. اگر وی قدری صادقانه تأمل می کرد، متوجه می شد که بین کشتن در میدان نبرد با اعدام کردن تفاوت بسیار است. برای روشن تر شدن تفاوت کشتن و اعدام کردن به معنای متفاوت این دو خبر فرضی توجه کنید. کومه له طی حمله به یکی از پایگاه های سپاه پاسداران، بیست تن از نیروهای دشمن را اعدام کرد. کومه له طی حمله به یکی از پایگاه های سپاه پاسداران، بیست تن از نیروهای دشمن را کشت. آیا این دو خبر، شرح یک رویداد واحد هستند؟ اگر کومه له در واکنش به خبر نخست اعلام نماید که ما ضمن تکذیب خبر اعدام بیست تن از نیروهای دشمن، خبر کشته شدن بیست تن از نیروهای دشمن را تایید می کنیم، دچار تناقض شده است؟ در نتیجه تناقض ادعایی شما حاصل موضع من نیست، بل محصول و زاییده ی درهم آمیزی کشته شدن و اعدام کردن، در ذهن و زبان شماست.

من چون بسیاری از کمونیست ها بر این باورم که کمونیسم، نه کیش و آیین، بل جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر است، بنابر این به زعم من نمی توان کسانی را که از آموزه های بنیادی و اساسی کمونیسم، به مثابه علم شرایط رهایی طبقه ی کارگر روی برمی گردانند، مرتد نامید. زیرا مرتد، واژه ای آیینی و دینی است. در نتیجه به باور من درست آن است که ما چنین کسانی را با توجه به سرشت و مضمون طبقاتی آموزه ها و موضع گیری هایشان معرفی و افشا کنیم. رفیق بهروز اما به رغم آن که کمونیسم را کیش و آیین نمی پندارد، بر این باور است که چنین کسانی را نمی توان با سرشت و مضمون طبقاتی آموزه هایشان معرفی و افشا کرد، زیرابه باور ایشان « باید در نظر گرفت که احزاب بورژوایی که داعیۀ سوسیالیستی دارند با جریان و شخصی که از کمونیسم (یک راه)برگشت می زند و با اتخاذ راه دیگری(ضد کمونیستی) خود را هنوز کمونیست جا می زند، یکی نیستند و مقوله ی این برگشت فقط سوسیالیسم بورژوایی نمی تواند باشد و بالاتر از اَن است. عنوان سوسیالیسم بورژوایی به جریان و تفکری تعلق دارد که با مواضع و برنامه و سیاست هایش شناخته شده است، مرتد اَن است که از امر سوسیالیسم برگشت زده و در مقابل اَن و به نفع دشمنان سوسیالیسم شیادانه عمل می کند. مرتد عامل و ابزار بورژوازی است بر علیه مارکسیسم. » رفیق بهروز مدعی است که جریان ها و افراد مرتد، چون از امر سوسیالیسم برگشت زده اند و شیادانه عمل می کنند و عامل و ابزار بورژوا هستند، بالاتر از سوسیالیسم بورژوایی اند و با آن یکی نیستند، زیرا سوسیالیسم بورژوایی با مواضع و برنامه و سیاست ها یشان شناخته شده هستند. به عبارت دیگر رفیق بهروز شاخص هایی چون برگشت زدن از امر سوسیالیسم، شیادانه عمل کردن و عامل و ابزار بورژوازی بودن را، شاخص های متمایز کننده ی صف مرتد ها از سوسیالیست های بورژوا معرفی می کند. من نمی دانم منظور رفیق بهروز از عبارت امر سوسیالیستی چیست، که به گمان وی مرتد ها از آن برگشت زده اند و سوسیالیست های بورژوا از آن برگشت نزده اند. یا بر چه اساسی ایشان می پندارد که سوسیالیست های بورژوا شیادانه عمل نمی کنند، و ابزار و عامل بورژوا نیستند. به باور من رفیق بهروز برای توجیه کاربرد واژه ی مرتد، به گرداب چنین آشفته گویی هایی در افتاده است.