Tuesday, March 23, 2010

تأملی در پیام نوروزی میر حسین موسوی


بهار خجسته در راه است و برگزاری جشن فرخنده ی نوروز شوری در مردم و سوزی در حاکمان برانگیخته است. به مناسبت فرا رسیدن جشن نوروز پیام های نوروزی نیز در راهند. میر حسین موسوی نیزکوشیده است پیشا پیش پیام خود را به گوش مردم و حاکمان برساند. وی در پیام نوروزی اش پس از ارائه ی تصویری از راه تا کنون طی شده، به ترسیم راهی که باید پیموده شود می پردازد. به باور من برای شناخت دقیق تر راه چاله ی سبز اصلاح طلبان حکومتی، تأمل در متن این پیام ضروری است.

موسوی پیام خود را با تبریک عید ملی نوروز به ملت ایران به ویژه خانواده ی شهدا و رزمنده گان جنگ هشت ساله و شهدا و آسیب دیده گان سال هشتاد و هشت آغاز می کند. موسوی در ادامه می گوید قافله ی شهدای جنگ و شهدای سال هشتاد و هشت: « به هم پيوسته است و سرنوشت اين شهدا را در طول تاريخ کشور به هم پيوسته می‌دانم.» بی شک برای موسوی و اصلاح طلبان حکومتی، بین جنگ ایران و عراق و جنگ جناح های حاکمْ همانندی های بسیاری وجود دارد. اول آن که جنگْ نعمتی بود که حکومت اسلامی توانست با استقبال و دامن زدن به آنْ دست آوردهای دموکراتیک انقلاب بهمن را سرکوب کرده و پایه های حکومت ارتجاعی خود را با کشتارهای دهه ی شست، مستقر و تثبیت کند. جنبش اعتراضی کنونی نیز تا جایی که محصور و محدود به افق اصلاح طلبان حکومتی است، نعمتی است که اصلاح طلبان با استقبال و کنترل آن می کوشند رادیکالیسم و انقلابیگری را طرد و منزوی کرده و بقا و دوام خود را به واسطه ی آن تضمین کنند.

دوم آن که رزمنده گان و شهدای جنگ هشت ساله، خواسته یا ناخواسته قربانیان سیاست های جنگ افروزانه ی راه قدس از کربلا می گذرد ِ حاکمانی شدند که سودای صدور انقلاب اسلامی را در سر می پروراندند. میر حسین موسوی خود یکی از آن حاکمان بود. شرکت کننده گان و جان باخته گان جنبش اعتراضی کنونی نیز تا جایی که اسیر افق و نیروی پیش برنده ی سیاست سهم خواهی اصلاح طلبان اند، در واقع قربانیان اسلام سیاسی سبز تلقی می شوند.

سوم آن که همان گونه که خمینی زمانی که جنگ طلبی می رفت به ضد خود تبدیل شود، ناگزیر جام زهر را سر کشید؛ موسوی و اصلاح طلبان نیز زمانی که جنبش اعتراضی کنونی مرزهای اصلاح طلبی را درنوردد، جام زهر را سرکشیده و فرمان آتش بس صادر خواهند کرد. اما به رغم این همانندی های ناگزیر، باید تاکید کرد که بین جنگ ایران و عراق و جنبش اعتراضی کنونی تمایزهای بسیاری وجود دارد که نباید آن ها را نادیده گرفت. جنگ ایران و عراق و پیامدهای آن، رویدادی ارتجاعی بود که دارای هیچ سویه ی دموکراتیک و رهایی بخشی نبود؛ در حالی که جنبش اعتراضی کنونی به رغم وزن بالای اصلاح طلبانْ دارای سویه ها و قابلیت های دموکراتیک و رهایی بخش درخوری است. سویه هایی که با تداوم جنبش کنونی بسط و تعمیق خواهد یافت. هر چند مردم در طول هشت سال جنگ نتوانستند به شیوه ای موثر با سیاست های جنگ طلبانه ی حاکمان مقابله کنند، اما در جنبش کنونیْ بخش در خور توجهی به سرعت توانستند مرزهای اصلاح طلبی را پشت سر گذاشته و کلیت نظام را نشانه روند. اگر چه می توان گفت تمامی شرکت کننده گان و کشته شده گان جنگ، قربانیان خواسته و ناخواسته ی سیاستی ارتجاعی بودند، اما بی شک بسیاری از شرکت کننده گان و جان باخته گان رویدادهای اخیر به سویه های دموکراتیک و رهایی بخش جنبش کنونی تعلق دارند. گرچه جنگ یکسره در خدمت تثبیت حکومت و تضعیف نیروهای رادیکال قرار گرفت، اما جنبش کنونی ضمن تقویت گرایش های رادیکال توانسته است ضربات جبران ناپذیری به حکومت وارد کند. هر چند خمینی توانست با سر کشیدن جام زهر به جنگ ایران و عراق خاتمه دهد، اما بسیار بعید است که اصلاح طلبان نیز بتوانند با سهم گیری و یا صدور فرمان آتش بس به جنگ مردم با حاکمان خاتمه دهند.

موسوی در ادامه می گوید: « دامنه اين جنبش آنچنان فرا رفته است که در آن سوی دنيا مردم خود را وابسته به هويت عميق ايرانی، اسلامی، می‌دانند و برای انقلاب و عظمت و پيشرفت کشور زحمت می‌کشند و سعی می‌کنند در سرنوشت کشور و ميهن خود مشارکت داشته باشند.» در این واقعیت تلخ که اصلاح طلبان حکومتی پس از گذشت سی سال از حاکمیت خونبار اسلامی، توانستند جمعیت قابل ملاحظه ای از ایرانیان این سوی دنیا را برای نخستین بار به پای صندوق های رای کشیده و سپس نیز با پرچم رأی من کجاست؟ به خیابان ها بکشند تردیدی نیست. در این که اصلاح طلبان حکومتی برای چند صباحی توانستند مفهوم و مصداق مشارکت سیاسی را به شرکت در انتخاباتی نمایشی و کنترل شده تقلیل دهندْ شکی نیست. اما به هیچ وجه نمی توان تمامی ایرانیانی که این سوی دنیا را به صحنه ی اعتراض علیه کلیت نظام تبدیل کردند، یک کاسه به سبزهای دنباله رو اصلاح طلبان حکومتی نسبت داد. مهم تر آن که همان جمعیت رأی دهنده و سردهنده ی شعار رأی من کجاست؟ بسیار زود حباب توهم اش ترکید و فهمید در این حکومت حتا مشارکت صوری خودی ها نیز دیگر سرابی بیش نیست. در ضمن گرچه بسیاری از رأی دهنده گان هم چنان اسیر هویت عمیق ایرانی اند و دل در گرو عظمت و پیشرفت کشورشان دارند، اما بخش زیادی از آنان به همت حاکمیت اسلامی توانسته اند خود را از هویت اسارت بخش اسلامی رها کنند؛ مهم تر آن که دغدغه و مساله ی اصلی اکثریت مطلق این جمعیت رأی دهنده نه حفظ انقلاب اسلامی، بل رهایی از کابوس انقلاب اسلامی است. اینان می پنداشتند با حاضر شدن در پای صندوق های رأی و انتخاب بد می توانند از شر بدتر رها شوند.

موسوی در فرازی دیگر از پیام خود می گوید: « آنچه جنبش عظیم سبز با تعاملی که بین افراد شکل داد نتیجه‌گیری کرد که همه مطالبات در تحقق اهداف قانون اساسی و آن هم بدون تنازل باید تجلی یابد و این امر تبدیل به شعار گسترده‌ای شد که اکثریت هم آن را قبول کردند.» در ادامه نیز می افزاید: « قانون اساسی یک میثاق ملی است. بدون آن ما وحدت نداریم بلکه هرج و مرج داریم و دورنمای تاریکی داریم. قانون اساسی مجموعه‌ای به هم پیوسته است و باطل کردن بخشی از آن یا تضعیف آن سایر بخش‌ها به مثابه بی‌معنا ساختن آن است.» اول آن که مردم دیریست دریافته اند که تحقق مطالبات شان در گرو الغای قانون اساسی است. زیرا قانون اساسی حکومت اسلامی نه فقط نافی حقوق انسانی و شهروندی و مدنی، بل نافی شأن و کرامت انسانی است. بنابر این قانون اساسی حکومت اسلامی نه سند میثاق ملی، بل سند رسمی و قانونی و شرعی ِ بنده و صغیر پنداشتن مردم ایران است.

موسوی در آخر می گوید: « ملت خواسته غیرعادی ندارد. یک انتخابات درستی که گزینشی نباشد که عده‌ای درجه دو انتخاب کنند و عده‌ای از روی انتخاب آنها، انتخاب کنند درخور شأن ملت ایران نیست. ملت ایران، ملتی بزرگ، پیشرفته و متمدن است و درست نیست مثل یک ملت غیرمتمدن و نادان با آن برخورد شود و برای او تعیین تکلیف کنند. اجازه دهید افکار و اندیشه‌های ملت و اراده ملی آنان حضور تجلی یابد و یقیناً اسلامی خواهد بود و نتایجی خواهد داشت و ایران پیشرفته و آباد توأم با عدالت و آزادی را برای ما به ارمغان می‌آورد.» موسوی با تقلیل خواست مردم به انتخاباتی درست و غیرگزینشی، و اسلامی پنداشتن اراده ی مردم، نه فقط به تحریف و سرکوب خواست و اراده ی مردم می پردازد، بل بیگانه گی و بی آینده گی سیاسی اصلاح طلبی را به نمایش می گذارد.


Thursday, March 18, 2010

مردم انقلابی کردستان راه پیروزی را تجربه کردند

اکنون بیش از سه دهه است که دیگر کردستان فقط نام یک منطقه‌ی جغرافیایی در ایران نیست، بل قلب تپنده‌ی جنبش انقلابی مردم ایران است. پس از سرنگونی استبداد سلطنتی، کردستان از نخستین جبهه‌های مقاومت و پیکار انقلابی در برابر استقرار خون۫ جنون‌کده‌ی اسلامی بود. توده‌های کار و زحمت در کردستان با حضور گسترده‌ی خود در عرصه‌ی پیکار سیاسی، نخستین سنگربندی توده‌ای را در برابر ارتجاع تازه به قدرت رسیده بپا کردند. مردم کردستان به حاکمان اسلامی و نیروهای سازش‌کار هرگز این فرصت را ندادند که با چهره‌ی بزک کرده در انظار عمومی عرض اندام کنند. در نتیجه حاکمان ناگزیر شدند درماه عسل ‌حاکمیت خود، شمشیر از نیام برکشند و فرمان جهاد صادر کنند. فرمانی که به موجب و در پی آن، نیروهای سرکوب‌گر رژیم اسلامی اکنون بیش از سه دهه است در کردستان ازکُشته‌ها پُشته ساخته اند. در سه دهه‌ی گذشته به سبب گسترش روز افزون صفوف پیشرو توده‌ای و توده‌ی پیشرو، رژیم اسلامی هرگز لحظه‌ای فرصت و مجال نیافته بی سر نیزه و خنجر در کردستان جلوه نمایی کند. بر این پایه می توان گفتْ کردستان جبھھ و سنگری است کھ جمھوری خون و جنایتِ ولایت اسلام و سرمایھ ھرگز نتوانستھ آن را کاملا فتح کند . به همین سبب است که در کردستان بیش از هر جای دیگر ایران، رژیم اسلامی در سی و یک سال گذشته، ناگزیر شده است عطای چهره‌ی حقوقی و قانونی دولت خود را به لقای دستگاه های سرکوبگر خود ببخشد. مردم کردستان درچشم حاکمان اسلامی غیر خودی‌ترین و بی حقوق‌ترین بخش مردم ایران هستند. و چنین بود که کردستان، از نخستین آینه‌هایی شد که چهره‌ی تمام قد و بی بزک حاکمان اسلامی و نیروهای سازش‌کار را آشکار و افشا کرد.

در سال‌های چوبه و دار شست، کردستان خطه‌ی تدوام حیات نیروهای سیاسی و سنگر مقاومت و پیکار آنان شد. در آن سال‌ها کردستانْ رنگین کمانی از نیروهای سیاسی ایران را در خود جای داده بود. بسیاری از فرزندان انقلابی ایران در مناطق آزاد کردستان، زنده‌گی رها از سلطه‌ی رژیم را تجربه کردند. مردم کردستان در آن سال‌ها سفره‌ی نان خود را با آنان قسمت کردند. بسیاری از آنان در کردستان جان باختند و در آن‌جا به خاک سپرده شدند. کردستان سرزمین خون و خاطره‌ی جان باخته گان ومبارزان جان بر کفی است که با پیکار و مرگ خودْ آتش پیکار رهایی بخش را شعله ورتر کردند.

مردم کردستان هرگز در طول سال‌های جنگ ویران‌گر و ارتجاعی رژیم ایران و عراق، پیکار طبقاتی خود را قربانی دفاع طلبی‌ها و جنگ طلبی‌های بورژوایی نکردند. و به بهانه‌ی مقابله با تجاوزگر خارجی در کنار ارتجاع داخلی قرار نگرفتند. هم‌چنان که به بهانه‌ی پیکار با ارتجاع داخلی هرگز چشم به راه ارتش عراق نبودند. کردستان در سال‌های جنگ، نمادی از پیکار مستقل توده‌ای در برابر رژیم‌های جنگ افروز و جنگ طلب ارتجاعی بود.

در سال‌های اخیر نیز جنبش کارگری در کردستان توانسته نقش در خوری در ارتقای کل جنبش کارگری ایران بازی کند. جنبش کارگری کردستان بستر شکل گیری رهبران و چهره های شاخص کارگری بسیاری شده است. کارگران پیشرو کردستان در جهانی کردن فریاد کارگران ایران سهم بسزایی داشته‌اند. هم‌چنین جنبش زنان در کردستان در پیکار در برابر فرهنگ پدر- مردسالار دست‌آورد‌های چشم گیری داشته است، به ویژه نقش آنان در پیوندیابی جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی درخور توجه بوده است. مردم کردستان هر ساله با حضور فعال در فستیوال آدم برفی توانسته‌اند نقشی موثر در دفاع از حقوق کودکان ایفا کنند. در یک کلام می توان گفت، کردستان سنگر و جبھھ ی ایده ھایانسانی و رھایی بخشی است کھ توده ای شده اند.

و اکنون بار دیگر مردم انقلابی کردستان، دراعتراض به اعدام پنج تن از فعالان سیاسی، با کاربست راه کار اعتصاب عمومی سیاسی در پیکار سیاسی طبقاتی جاری در ایرانْ گامی مھم بھ پیش برداشتھ است. گامی کھ می توان آن را جھشی در آگاھی انقلابی انتقادی توده ای در پروسھ ی پیکار سیاسی طبقاتی ارزیابی کرد. کاربست راه کار اعتصاب عمومی سیاسی درکردستان بیان گر گذار از اعتراضات پراکنده بھ پیکار آگاھانھ و سازمان یافتھ ی توده ای است. کردستان با کار بست این تجربھ ی انقلابی ، توان جنبش خود رھانی توده ای را بھ نمایش گذاشت. مردم کردستان گام فرا راه فردای جنبش انقلابی مردم ایران را امروز تجربھ کردند. برای پاس داشت این تجربھ ی انقلابیْ باید بھ کاربست آن در جنبش خود رھانی سراسری اندیشید، و گرنھ این تجربھ ی انقلابی ھم بھ خاطره و حماسھ ای انقلابی تبدیل خواھد شد کھ ھر سال یاد آن را گرامی خواھیم داشت

Wednesday, March 3, 2010

رهایی زنان جزء جدایی ناپذیر رهایی همه گان است


زنان پس از نُه ماه مشارکت مستقیم و حضور پُر شور در صف مقدم پیکارهای همه گانی سال هشتاد و هشت، بخوبی نشان دادند که رهایی همه گان را شرط رهایی خود می دانند. اکنون زنان انتظار دارند که توده ی معترض نیز با حضور و مشارکت فعال خود در گرامی داشت روز جهانی پیکار زنان، نشان دهند که رهایی زنان را جزء جدایی ناپذیر رهایی همه گان می دانند. به عبارت دیگرمعنای مشخص گرامی داشت هشت مارس امسال چیزی جز برجسته و آشکار کردن این حقیقت نیست که رهایی همه گان شرط رهایی زنان و رهایی زنان جزء جدایی ناپذیر رهایی همه گان است. اگر بتوان این حقیقت را در هر کوی و برزن فریاد زد می توان هشت مارس امسال را به نقطه عطفی در تاریخ پیکار دموکراتیک همه گانی و هم چنین به نقطه عطفی در تاریخ رویارویی جنبش زنان و حکومت اسلامی سرمایه تبدیل کرد. هشت مارس امسال نه فقط روز پیکار زنان، بل روز پیوند جنبش زنان و جنبش های دموکراتیک و طبقاتی است. زنان، نه فقط به مثابه زن، بل به مثابه سوژه های انقلابی به میدان خواهند آمد. در هشت مارس امسال باید بتوان نشان داد که هم گرایی جنبش ها در پیکار سیاسی به معنای انحلال هیچ یک از جنبش ها نیست. باید بتوان نشان داد که هر جزیی می تواند خود را در امرکلی بازیابد و با تحقق خواست کلی به خواست جزیی خود برسد.

هم چنان که در نُه ماه گذشته شاهد آن بوده ایم، مردم پیش از این با مصادره ی هر روز و مناسبت حکومتی و تبدیل کردن آن به سپر حضور اعتراضی خود توانسته اند خیابان ها را به اشغال خود درآورند. در نتیجه از این زاویه نیز می توان گفت حضور گسترده در هشت مارس می تواند واجد معنا و اهمیتی ویژه باشد. در حقیقت هشت مارس نخستین مناسبت ضد حکومتی است، که می توان با هر چه گسترده تر برگزار کردن آن، بند ناف جنبش کنونی را از تقویم حکومتی جدا کرد. مهم تر آن که با توجه به این واقعیت که در تدارک و برگزاری گرامی داشت چنین روزی، سبزها نمی توانند و نمی خواهند نقش چندانی داشته باشند؛ در نتیجه هر چه گسترده تر برگزار کردن هشت مارس می تواند بار دیگر بر شکاف عمیق خواست توده ی معترض و اصلاح طلبان حکومتی و گرایش های بورژوایی مُهر تایید بزند. با برگزاری هر چه گسترده تر هشت مارس می توان آرایش و توازن نیروهای سیاسی را دگرگون، راه انقلاب را هموار و ارداه ی معطوف به آزادی و دگرگونی را از بند اصلاح طلبی رها کرد. بکوشیم که چنین بکنیم.