Tuesday, August 17, 2010

نقدی بی مایه بر لنین پاسخی به سعید صالحی نیا

سوسیالیسم به مثابهْ شاخه ای روینده از خرد انتقادی- انقلابی، خردی که نقد و دگرگون می کند و مورد تأمل نقادانه و دگرگون کننده واقع می شود، همواره از نقد رادیکال و انقلابی آموزه های پیشروان ونقش آفرینان خود استقبال می کند. در حقیقت خرد انتقادی- انقلابی با نقد بی وقفه و دگرگونی رادیکال پراتیک نظری – عملی خود تداوم و گسترش می یابد. درنتیجه همان گونه که هر سوسیالیستی باید تجسم خلاق و پویای کاربست خرد انتقادی- انقلابی باشد، نباید از هیچ انتقادی بهراسد و برآشفته شود.

سعید صالحی نیا در نوشته ای با عنوان « پاسخ به لنین و درک مغشوشش از مقوله آزادی » که در سایت آزادی بیان منتشر شده است. در پی خواندن دو نامه ی لنین به ماکسیم گورکی، شتاب زده و برآشفته، قلم به دست گرفته و عتاب آلود به نقد و نفی لنین پرداخته است. نوشته ی صالحی نیا نه روش مند است، نه مستدل و روشنگر. وی بی اعتنا به پیشینه ی نقد دموکراتیک پراتیک نظری- عملی بلشویک ها و لنین به تکرار سطحی عباراتی مبادرت ورزیده است که خود درک روشنی از معنای آن ندارد. نقد و نفی صالحی نیا بیش از هر چیز بیان گر بی مایه گی و بی بهره گی وی از مبانی خرد انتقادی- انقلابی است. برای اثبات داوری و مدعای خود در ادامه به نقد و تحلیل نوشته ی ایشان می پردازم.

پیش از پرداختن به نقد نوشته ی ایشان باید یادآوری کنم که من از نقض آزادی های بی قید و شرط سیاسی و اعدام هایی که در سال های پس از انقلاب اکتبر انجام شده به هیچ وجه دفاع نمی کنم. بنابر این نقد من بر نوشته ی صالحی نیا نه از منظر دفاع از نقض آزادی های بی قید و شرط سیاسی یا اعدام های سیاسی آن سال ها، بل از منظر تبیین علل و دلایل آن رخ داد ها و جایگاه آن در تبیین علل شکست انقلاب اکتبر است.

صالحی نیا در ابتدای نوشته ی خود مدعی می شود که« متد لنین در این نامه ها و ظلمی که به آزادی در تاریخ بعد از انقلاب اکتبر به انسانیت تحت عنوان "دیکتاتوری پرولتاریا" می رود امری است موازی و علت و معلولی.» صالحی نیا در این جمله ی آشفته، ادعایی سراپا بورژوایی، ایده آلیستی و ساده باورانه پرتاب کرده است. می گویم پرتاب کرده، چون بسیار بعید می دانم که ایشان در مضمون مدعای خود اندک تأملی کرده باشد. مدعای ایشان این است که متد لنین در این نامه ها "علت" ظلمی است که به آزادی تحت عنوان دیکتاتوری پرولتاریا رفته است. مهم تر آن که در ادامه مدعی شده است که : « ریشه شکست انقلاب اکتبر را در عدم درک مقوله آزادی می بینم.» در جایی دیگر نیز با تاکید می گوید: « سوسیالیزم دقیقا زمانی که اولین "روشنفکر بورژوا" دستگیر شد ، اولین انسان در روسیه بخاطر جرم سیاسی به زندان رفت و کارش را از دست داد، نابود شد. بقیه اش داستانست!»
بنابر این چنان که می بینید به عقیده ی صالحی نیا، متد لنین نه فقط علت ظلم به آزادی، بل ریشه ی شکست سوسیالیسم در شوروی نیز بوده است. مدعای ایشان را بورژوایی خواندم زیرا محور نقد سوسیالیسم کارگری در بررسی علل شکست انقلاب اکتبر و سهم و نقش پراتیک نظری – عملی بلشویک ها و لنین ، در گرو درک و تبیین علل ناتوانایی آنان در نفی مناسبات سرمایه داری و الغای نظام کار مزدی است؛ نه آن گونه که صالحی نیا می پندارد در عدم درک مقوله ی آزادی و زندانی شدن اولین روشنفکر بورژوا. مدعای ایشان را ایده آلیستی خواندم زیرا محور نقد ماتریالیسم پراتیکی در بررسی علل شکست انقلاب اکتبر در گرو درک و تبیین پایه های مادی، تاریخی- اجتماعی و میزان توسعه یافته گی سطح پیکار طبقاتی در جامعه ی روسیه ی آن زمان است؛ نه آن گونه که صالحی نیا می پندارد در گرو متد لنین و عدم درک مقوله ی آزادی. مدعای ایشان را ساده باورانه خواندم زیرا می پندارد می توان ریشه ی پدیده ا ی چون شکست انقلاب اکتبر را با عاملی چون عدم درک مقوله ی آزادی و دستگیری اولین روشنفکر بورژوا تبیین و نقد کرد، و با افتخار اعلام کرد بقیه اش داستانست.

صالحی نیا در ادامه می گوید: « من از آدم هائی هستم که معتقدند استالین و استالینیزم بدون لنین امکان پذیر نبود.» در این شکی نیست که همواره یکی از منابع مشروعیت بخش استالین و استالینیسم، لنینیسم ساخته و پرداخته ی استالین و استالینیست ها بوده است. در این نیز شکی نیست که ظهور پدیده ی استالینیسم نه حاصل گسست از دوران پیش از خود، بل حاصل تداوم و تعمیق تحولات پیش از خود است. به عبارت دیگر ظهور استالینیسم حاصل به سرانجام رسیدن قطعی پروسه ی شکست انقلاب کارگری و بسط و توسعه ی مناسبات سرمایه داری در روسیه است. در نتیجه آن چه استالینیسم را امکان پذیر کرد شکست قطعی انقلاب کارگری و آن چه آن را مطلوب جلوه داد الگوی بسط و توسعه ی سرمایه داری در روسیه بود. اشکال آدم هایی چون صالحی نیا در این است که می پندارند می توان امکان ظهور پدیده ای تاریخی - اجتماعی چون استالینیسم را با لنین و درک وی از مقوله ی آزادی توضیح داد.

صالحی نیا در فرازی دیگر از آشفته نویسی های خود می گوید: « آزادی را هم "روبنا" نمی دانم. آزادی از دید من امری زیر بنائی است و عمیق که بدون آن "زیر بناها" بی معنی می شوند و غیر قابل حصول.» می دانیم که مفاهیم زیر ساخت و رو ساخت یا آن چنان که رایج است زیربنا و روبنا، از استعارهایی هستند که مارکس آن ها را از گفتمان معماری وام گرفته است، تا به یاری آن ها کلیت منتظم صورت بندی های اقتصادی – اجتماعی را توصیف و تبیین کند. به باور مارکسْ ساختار اقتصادیْ زیر ساخت یا مبنای راستینی است که رو ساخت سیاسی- حقوقی و شکل های معینی از آگاهی اجتماعی روی آن استوار می شوند. صالحی نیا اما با یک چرخش قلم، آن هم بدون هیچ توضیحی یک باره بر مارکس شوریده و اعلام می کند که آزادی امری زیربنایی است که بدون آن زیربنا ها غیر قابل حصول اند! البته من به سهم خود از ایشان سپاس گزارم زیرا به یاری کشف ایشان فهمیدم اول آن که ما زیر بنا ها داریم نه زیر بنا، دوم آن که یک زیر بنا داریم که بدون آنْ زیر بنا ها بی معنا می شوند، سوم آن که بدون آن زیر بنای نام برده، زیربناها غیر قابل حصول اند. مهم تر آن که دو گونه زیر بنا ها داریم، زیربناهای قابل حصول و با معنی، زیربناهای غیرقابل حصول و بی معنی!

ایشان در ادامه می فرمایند: « کمونیزم من، از آزادی شروع می شود، با آن مشروط می شود و به آن ختم می شود.» به باور من یکی از موانع فهم سخن صالحی نیا، بی توجهی ایشان به معنای کلمه ها و جمله هایی است که می نویسد. من براستی نمی دانم معنای این عبارت ایشان که کمونیزم من، از آزادی شروع می شود یعنی چه؟ آیا منظور ایشان این است که کمونیزم من با خواست آزادی شروع می شود؟ یا نه منظور ایشان این است که کمونیزم من، با تحقق آزادی شروع می شود؟ هم چنین من نمی دانم منظور ایشان از نوشتن این عبارت که کمونیزم من، با آزادی مشروط می شود و به آن ختم می شود چیست؟ آیا منظور ایشان این است که کمونیزم من، مشروط به رعایت آزادی است و به رعایت آزادی ختم می شود؟ یا نه منظور ایشان این است که کمونیزم من، مشروط به تحقق آزادی است و با تحقق آزادی ختم می شود؟ بگذریم. برای درک نوشته ی ایشان بهتر است ببینیم تصور ایشان از آزادی چیست که کمونیزم اش از آن شروع می شود، با آن مشروط می شود و به آن ختم می شود. ایشان در تعریف آزادی می گوید: « آزادی یعنی همین! آزادی یعنی حق حرف زدن مخالف.» بنابر این منظور ایشان از آزادی، آزادی بیان و در وسیع ترین معنای آن آزادی های بی قید و شرط سیاسی است. بر این پایه می توان گفت کمونیزم ایشان با خواست یا تحقق آزادی های بی قید و شرط سیاسی آغاز می شود، با رعایت یا تحقق آزادی های بی قید و شرط سیاسی مشروط می شود و با رعایت یا تحقق آزادی های بی قید و شرط سیاسی ختم می شود. در نتیجه می توان گفت کمونیزم صالحی نیا، بخشی از مطالبات دموکراتیک طبقه ی کارگر است، همین و بس!

صالحی نیا در فرازی دیگر از نوشته ی خود خطاب به لنین می گوید: « چرا باید پذیرفت که انسانی با هر طرز فکری یک ثانیه به زندان برود؟ از کجا شما طرز فکر انسان ها را به "توطئه و مرگ ده ها هزار نفر" وصل کردی؟» من نیز با ایشان هم آوا هستم که هیچ انسانی را به دلیل اندیشه و مواضع سیاسی اش حتا برای یک ثانیه هم نباید زندانی کرد. اما آن چه مایه شگفتی من شده این است که ایشان از یک سو، شکست انقلاب اکتبر و قتل عام های پس از آن را به متد لنین و عدم درک وی ازمقوله ی آزادی وصل می کند، اما از سوی دیگر با ادبیات شیرین خود به لنین اعتراض می کند که: « از کجا شما طرز فکر انسان ها را به "توطئه و مرگ ده ها هزار نفر" وصل کردی؟» بی شک اگر لنین در برابر پرسش ایشان قرار می گرفت، در جواب می گفت پسر جان از همان جایی که شما، شکست سوسیالیسم وهمه ی کشتارهای روسیه را به متد من وصل کردی!