Saturday, December 22, 2012

اثبات حزب به شیوه ی نفی طبقه



اثبات حزب به شیوه ی نفی طبقه
در حاشیه پاسخ مجید آذری

موج ناخنک زدن به بحث حزب و طبقه و قدرت سیاسی چون بسیاری از مفاهیم پایه ای دیگر هر از چندی در دستور کار تنی چند قرار می گیرد و پس از چند جدل و تک گویی بی حاصل، هر یک از دو طرف جدل و تک گویی، سرفراز و سبکبار در سایه سار باورهای پیشین خویش به زنده گی پیش از برخاستن موج ادامه می دهند. شاید بتوان گفت تولید و بازتولید گسترده ی همین سنت ناخنک زدن به مباحث، خود یکی ازدلایل سترونی اندیشه و تأمل در جامعه ی ما است. آفت ناخنک زدن، ما را نه فقط از فهم دقیق موضوع، بل از تأمل و بازنگری در مباحث طرح شده باز می دارد.
هر چند ایده ی مسلط  دولت- حزب و الگوی سازمان یابی و سازمان دهی تاکنونی چپ ایران را می توان با ایده ی شکست خورده ی حزب- دولت و ایده ی حزب و طبقه و تمامی پیش فرض های آن توضیح داد و تبیین کرد؛ اما بی شک با این ایده ها و پیش فرض های آنان نمی توان پروسه ی سازمان یابی طبقاتی و تحزب کمونیستی طبقه ی کارگر و حکومت کارگری مبتنی بر نهاد های خودگردان را تبیین کرد. بر این پایه می توان گفت نقد ایده ی مسلط دولت- حزب و حزب و طبقه و تمامی پیش فرض ها و مساله واره های آن، نخستین شرط طرح انقلابی ایده ی تحزب کمونیستی طبقه ی کارگر و حکومت کارگری است. من در آینده می کوشم به سهم و زعم خویش در نوشته ای مستقل به این موضوع بپردازم. دراین نوشته اما می خواهم به نقد نکاتی چند در پاسخ مجید آذری به بهرام رحمانی بپردازم.
پاسخ مجید آذری در سایت روزنه با عنوان « چرا تحزب کمونیستی طبقه ی کارگر، نقدی به نظرات رفیق بهرام رحمانی (2)» منتشر شده است. ایشان در بخشی از نوشته ی خود می گوید: « اولا: باید ببینیم منظور از طبقه کارگر چیست وکیست؟  وقتی ما از طبقه کارگر سخن می گوییم منظورمان طبقه پرولتاریا است. یعنی طبقه مزد بگیر جامعه. یعنی طبقه ای که بیش از 99%  جامعه را تشکیل می دهد وفاقد مالکیت وسایل تولیدی در جامعه است.» نخستین پرسشی که من خواننده از مجید آذری دارم این است که ایشان با استناد به کدام آمار منتشر شده، مدعی می شود که بیش از 99 % از جمعیت ایران را کارگران تشکیل می دهند؟ به عبارت دیگر بر اساس ادعای ایشان، اگر جمعیت ایران را 75 میلیون نفر فرض کنیم، بیش از 74 میلیون  و 250 هزار نفر آن را کارگران و تنها چیزی کم تر از 750 هزار نفر از این جمعیت را غیر کارگران تشکیل می دهند. در حالی که بر اساس آمار منتشر شده در سال 1385 تعداد سرمایه داران ایران چیزی بالغ بر 1530000 نفر است که با احتساب اعضای خانواده ی آن ها جمعیتی نزدیک به 6میلیون و 100 هزار نفر از جمعیت ایران را در برمی گیرد. یعنی چیزی نزدیک به 9%. حال شما باید به این جمعیت، برده رانان سرمایه، یعنی مدیران و نیروهای دستگاه های عریض و طویل ایده ئولوژیک و سرکوب گر رژیم، و هم چنین توده ی وسیع خرده بورژوازی شهر و روستا را نیز اضافه نمایید.
نکته ی جالب تر آن که مجید آذری در ادامه، همین جمعیت 99 درصدی کارگران را هر چند به ظاهر بر اساس گرایش های سیاسی چند کاسه می کند، اما چو نیک بنگرید همه را یک کاسه به کیسه همان جمعیت کمتر از یک درصد می ریزد. به این بخش از نوشته ی وی توجه کنید: « بخش معتنابعی از طبقه کارگر ایران هنوز به احمدی نژاد وحکومت اسلامی متوهم است. بخش دیگرش اگر از حکومت اسلامی غالب بریده ، هنوز دنبال حکومت اسلامی مغلوب است. دنبال موسوی،کروبی ویا مجاهدین است. وباز بخش دیگری که خودرا از کل حکومت اسلامی جدا کرده دنبال حکومت دمکراسی غربی ویا سلطنتی وغیره است.» بیایید برای لحظه ای هم که شده بپذیریم تصویری که ایشان از گرایش های سیاسی کارگران ایران ارائه می دهد، تصویری واقعی است. در این صورت نخستین پرسشی که برای هر خواننده ی نوشته ی ایشان پیش می آید این است که شما با این تصور چه گونه می توانید شب و روز در مقابل تصویری که حزب کمونیست کارگری از کارگران ایران ارائه می دهد، سکوت اختیار کنید؟ کی و کجا حزب شما این گونه کارگران ایران را یک کاسه به صف بورژوازی غالب و مغلوب پیش کش کرده است؟ شما که 99% جمعیت ایران را کارگر می دانید و بخش وسیعی از آنان را متوهم به احمدی نژاد و بخشی دیگر را دنباله رو موسوی و کروبی و مجاهدین و بخشی دیگر را هم دنباله رو غرب و سلطنت طلبان می دانید، با اتکا به کدام بخش از جامعه می خواهید انقلاب کمونیستی را سازمان دهی کنید؟  شاید به همین دلیل است که شما عطای کارگران را به لقای آنان بخشیده و با آویزان شدن به حزب می خواهید به گفته ی خودتان "قدرت را از حکومت بگیرید".
ایشان سخاوت مندانه به گفته خود معتقد است« طبقه کارگر بدون یک تشکیلات حزبی و به خودی خود تقریبا محال است، در این شرایط، بقدرت برسد وبعد بتواند در قدرت باقی بماند.» جالب تر آن که در ادامه می گوید: « اگر طبقه کارگر شکست بخورد بخاطر این است که هنوز نتوانسته سره را از ناسره تشخیص دهد. هنوز نتوانسته یک انتخاب سوسیالیستی کند. هنوز به احزاب ودستجات وحکومت بورژوازی دل خوش کرده.  این فقط به این دلیل است که یک حزب کمونیستی که بتواند تمام اهداف کوتاه ودراز مدت طبقه کارگر را نمایندگی کند را انتخاب نکرده وهنوز دنبال راه حل های بورژوازی، سرگردان است.» به عبارت دیگر به باور ایشان افتخار پیروزی از آن یک حزب است و شرمساری شکست نیز از آن کارگرانی است که سره را از ناسره تشخیص نداده اند و به یک حزب کمونیستی نپیوستند!
مجید آذری در بخشی دیگر از نوشته ی خود می گوید: « سوسیالیسم و حکومت شورایی لزوما از داخل خود کارگران (کارگران یدی وصنعتی) بر نمی خیزد، آنطور که خیلی ها تصور می کنند.» اول آن که بر خلاف فرمایش ایشان خیلی ها چون ایشان تصور می کنند "سوسیالیسم از داخل خود کارگران برنمی خیزد". دوم آن که این خیلی ها چون ایشان تصور می کنند سوسیالیسم  پیش از هر چیز ایده و تئوری است، آن هم ایده و تئوریی که خارج از هستی اجتماعی  و موضع طبقه ی کارگر قابل درک است. مارکس اما بر این باور بود که سوسیالیسم پیش از هر چیز جنبش الغای روابط، منطق و نظام سرمایه داری طبقه ی کارگراست. مارکس و انگلس به روشنی بارها گفته اند که سوسیالیسم به مثابه تئوری، بیان تئوریک جنبش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر است. سوم آن که بر خلاف ادعای ایشان، شورا و حکومت شورایی به استناد تاریخ، کشف خود طبقه ی کارگر است.
ایشان در ادامه ی تلاش های خود برای نفی کارگران می گوید: « در انقلاب 57 ایران کارگران صنعتی ایران وشرکت نفت زمانی وارد صحنه شدند که بازرگان وخمینی از آنان خواسته بودکه اعتصاب کنند و زمانی به سرکار برگشتند که خمینی به آنان رخصت داد. این کارگرا ن صنعتی وپیشرفته طبقه کارگر ایرا ن بودند که در خدمت بورژاوزی عمل کردند.» ایشان با این وارونه نمایی تاریخی، روی تاریخ نگاران حکومتی را نیز سفید کرده است. اگر ایشان به خود کمی زحمت می داد و به منابع تاریخی رجوع می کرد بخوبی می دید که کارگران نفت به طور مستقل، اعتصاب های خود را از مهر ماه 1357 آغاز کردند و هیات اعزامی در دی ماه به خدمت آنان رسیدند.
مجید آذری در ادامه ی دلیل تراشی برای اثبات حزب می گوید:« لنین در خارج بود وحزب تشکیل داد و انقلاب سوسیالیستی نصیب مردم شد.» اول آن که ای کاش ایشان نام آن حزبی را که لنین در خارج تشکیل داد، و ایشان مفتخر به کشف آن شده اند برای ثبت در تاریخ هم که شده افشا می کردند، زیرا تا به حال این حزب از چشم تاریخ نگاران مخفی مانده است. دوم آن که ایشان باید توضیح دهند که چرا ما هر چه حزب در خارج تشکیل می دهیم انقلاب سوسیالیستی نصیب مردمان نمی شود. سوم آن که بهتر بود ایشان می فرمودند انقلاب سوسیالیستی اکتبر سوغاتی لنینی بود که در خارج حزب تشکیل داد.
امیدوارم کارگران ایران با روشنگری های فعالان حزبی چون مجید آذری سرانجام موفق شوند سره را از ناسره تشخیص دهند تا سوسیالیسم نصیب شان شود.

/

No comments:

Post a Comment