Saturday, October 31, 2015

خاطراتی که از یاد نمی‌رود

من هرگز
رد پای گرسنه‌گی را
بر سفره‌ی خالی نگاه مادر
فراموش نکرده‌ام.
نه
فراموش نکرده‌ام که چه گونه
در دستان عریان پدر
قاشق جان داد.
آوازهای تابستانی‌ام را
هنوز دوره می‌کنم
آدامس، آدامس، آدامس خروس نشان
لحظه هایی را که در باغ ابریشم
شکوفه‌ها در دهان چلچله‌‌‌ها
گل می‌دادند
از یاد نمی‌برم.
نه
از یاد نمی‌برم
آوایی را که در سراب نیلوفر
ماهیان به گنجشکان
هدیه می‌دادند
من با این زخم‌ها و مرهم‌ها
لحظه‌ها را در حفره‌ام دفن‌می‌کنم.

.

No comments:

Post a Comment