Sunday, December 14, 2008

بیداران ما را باز می‌خواهند بدار آویزند



آنک قصابان‌اند

بر گذرگاهها مستقر

با کنده و ساطوری خون آلود

هنگامی که شاملو این کلمات را قطره ِ قطره فریاد می‌زد، بسیاری از ما مدهوش انقلاب بودیم. اما اکنون کیست که با شنیدن نام جمهوری اسلامی ناخود‌آگاه به سلاخان و سلاخانه‌های بپا شده در ایران نیندیشد. سه دهه است که هر شب و روز از کهکشان مقاومت ایران، ستاره‌ای را به بند می‌کشند، ستاره‌ای را به خاک می‌افکنند تا خونْ جنون‌کده‌ی اسلامی را به گورستانی سوت و کور تبدیل کنند. اما هر روز که می‌گذرد سدها ستاره متولد می‌شوند و سدها بغض فرو خورده فریاد می‌شوند. سلاخان خونْ جنون‌کده‌ی اسلامی، بار دیگر دارند خود را برای سلاخی سه تن از عزیزان ما - فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی و علی حیدریان – آماده می کنند. آن‌هم در شرایطی که فریاد همه‌ی وجدان‌های بیدار بر سر سلاخان اسلامی آوار شده است. به راستی چرا در چنین شرایطی سلاخان اسلامی شمشیر را از رو بسته و بی اعتنا به فریاد‌ها و چشمان باز بسیاران، می‌خواهند سر از تن عزیزان ما جدا کنند ؟ در این زمانه‌ی خون ریز ما چه‌گونه می‌توانیم عزیزان خود را از زیر تیغ ِ تیز سلاخان اسلامی، زنده بیرون آوریم؟ هر کدام از ما باید به سهم و زعم خود به این دو پرسش پاسخی در خور دهد، و بکوشد گامی فرا پیش نهد.

چرا رژیم اسلامی سرمایه به سرکوب عریان روی آورده است؟

رژیم اسلامی در شرایط کنونی بیش از پیش خود را درحلقه‌ی محاصره‌ی دو نیروی متخاصم گرفتار و اسیر می‌بیند. دو نیرو با دو پروژه‌ی متفاوت و متضاد. از سویی رنگین کمانی از جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی که خواهان به زیر کشیدن رژیم اسلامی از اریکه‌ی قدرت‌اند و از سوی دیگر دولت‌های غربی به رهبری امریکا که خواهان هم‌سو کردن و به سر عقل آوردن جمهوری اسلامی هستند. رژیم اسلامی هم‌زمان با دو راه‌کار و دو راه‌برد متفاوت و متضاد در هر دو جبهه در هر نبرد است. اگر چه در جبهه‌ی نبرد با دولت‌های غربی ارداه‌ی حاکمان دچار چند پاره‌گی است، ولی در عرصه‌ی نبرد با جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی بین ارداه‌ی جناح‌ها و دارودسته‌های حکومتی بیش‌ترین هم‌گرایی و هم‌سویی را می‌توان مشاهده کرد. اگر چه در جبهه‌ی نبرد با دولت‌های غربی، به رغم نمایش‌ها و مانورهای گاه و بی‌گاه نظامی و عبارت پردازی‌های توخالی سیاسی- نظامی، رژیم اسلامی در تحلیل نهایی می‌کوشد چهره‌ی نیرویی آماده‌ی مذاکره و دفاع را از خود به نمایش بگذارد، اما در عرصه‌ی نبرد با جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی با تمام قوا درهمه‌ی جبهه‌ها به طور علنی می‌کوشد درهمان گام اول چهره‌ی نیرویی تهاجمی و سرکوب‌گر را از خود به نمایش بگذارد.

اگر چه در عرصه‌ی نبرد با دولت‌های غربی، رژیم اسلامی خود را بی یار و یاور احساس نمی‌کند، و به مدد امتیاز دهی و باج‌دهی می‌کوشد خود را از انزوای جهانی برهاند و با تجهیز و تسلیح گروه‌های بنیاد گرا می‌کوشد بر توان قدرت چانه زنی خود بیفزاید، اما در جبهه‌ی نبرد با جنبش‌های اجتماعی – طبقاتی خود را بی یار و یاور احساس می‌کند و تا جای ممکن می‌کوشد از دادن کم‌ترین امتیاز به آنان پرهیز کند.

اگر چه در جبهه‌ی نبرد با دولت‌های غربی، رژیم اسلامی از هم اکنون احتمال سر کشیدن جام زهر هسته‌ای را در محاسبات خود گنجانده است. اما در جبهه‌ی نبرد با جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی هرگز به سرکشیدن جام زهر مطالبات جنبش‌ها تن نخواهد داد. چرا که نیک می‌داند در صورت سر کشیدن جام زهر هسته‌ای، هم می‌تواند مشروعیت خود را نزد دولت‌های غربی بازیابد، هم می‌تواند در آغوش ولرم بورژوازی جهانی برای خود جایی دست و پا کند. اما با سر کشیدن جام زهر مطالبات جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی، نه فقط ناگزیر است موجودیت خود را نفی کند، بل حتا زمان به گور سپاری خود را به جلو خواهد انداخت. بر این پایه رژیم اسلامی به ناگزیر، عطای دولت حقوقی- قانونی را به لقای دولت سرکوب‌گر بخشیده و دولت اسلامی سرمایه را تا حد دست‌گاه‌های سرکوب تقلیل داده است. رژیم اسلامی نیک می‌داند که توان تبدیل کردن جامعه‌ی ایران به گورستانی سوت و کور را ندارد، بنابر این دیکتاتوری اختناقی، رویایی است که هیچ‌گاه تعبیر نمی‌شود، در نتیجه تنها بدیل رژیم اسلامی، دیکتاتوری عریان و هم‌واره سرکوب‌گر خواهد بود. بر پایه آن‌چه تاکنون گفته شد، به باور من چون رژیم اسلامی ناتوان از برقراری دیکتاتوری اختناقی است، و توان پاسخ‌گویی به مطالبات انباشت شده‌ی جنبش‌‌های اجتماعی- طبقاتی را نیز ندارد، به ناگزیر برای تدوام بقای ننگین و خونین خود ولو به بهای رسوایی بیش‌تر در عرصه‌ی افکار عمومی مردم جهان ، بدیلی جز به نمایش گذاشتن چهره‌ی بی بزک جمهوری خون و وحشت ندارد.

چه‌گونه به مقابله با ماشین کشتار و سرکوب رژیم اسلامی سرمایه برخیزیم؟

با توجه به این حقیقت که رژیم اسلامی نه فقط خنجر به دست، بل بر خنجر نشسته است. بنابر این تنها راه مقابله با رژیم حاکم، به زیر کشیدن آن از سریر خنجر است. این امر نیزبی شک در گرو انقلابی اجتماعی است. انقلابی که تحقق آن در گرو شکل‌گیری و بسط جنبش ِ جنبش‌هاست. حتا اگر ما بخواهیم از لبه‌ی تیز تیغ استبداد حاکم بکاهیم، باید به تدارک و تحقق انقلاب بیاندیشیم.

اما در شرایط کنونی برای نجات جان این سه عزیز چه باید کرد ؟ به نظر من گذشته از تمامی اشکال و اقدامات حمایتی- اعتراضی رایج که تا کنون در بسیاری از موارد نیز توام با موفقیت بوده است. باید کوشید با بهره گیری از سبک کار کمپین یک میلیون امضا، کمپینی برای گردآوری امضا در اعتراض به حکم اعدام این سه عزیز در کردستان و سراسر ایران تشکیل داد. از سوی دیگر پی‌گیر‌تر از گذشته باید تلاش کرد لغو حکم اعدام را به خواست مشترک تمامی جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی تبدیل کرد و در هر تجمع اعتراضی و مطالباتی این خواست را فریاد زد.

- متنی که ملاحظه نمودید پاسخ من به نظر خواهی سایت گزارشگران است.

No comments:

Post a Comment